یک تکتیرانداز سابق ارتش که از جنگ برگشته، به دلیل اختلال استرس پس از سانحه، در زندگی روزمره با مشکلات زیادی روبرو است و نمیتواند بین واقعیت و توهماتش فرق بگذارد.
در نمایش سالانهی کریسمس شهر، اتفاقی غیرمنتظره رخ میدهد. شش جوان شیطان با ایجاد آشوب، همه برنامهها را به هم میریزند و باعث شگفتی و تعجب همه میشوند.
"نیک الیوت"،روزنامه نگاری ۲۸ ساله به خانه خانوادهی "فارستر" نقل مکان می کند.همه چیز به خوبی پیش می رود تا اینکه او با "آدرین" تنها فرزند و دختر ۱۴ ساله آنها روبرو می شود."آدرین" عاشق او می شود اما وقتی "نیک" علایق او را نادیده می گیرد "آدرین" تصمیم میگیرد او را بکُشد...