
ماجرا در دهه ی ۱۹۳۰ در فوشان چین رخ می دهد جایی که مدارس هنرهای رزمی برای جذب شاگرد با یکدیگر رقابت می کنند. ایپ مان استاد هنر رزمی وینگ چون است اما از آنجایی که نیاز مالی ندارد هیچ شاگردی را نمی پذیرد. وی وقتش را با دوستان و تمرین و خانواده اش می گذراند. ایپ از محبوبیت خاصی در فوشان برخوردار است و این محبوبیت با شکست دادن ژین شانژائو و حفظ آبروی فوشان بیشتر می شود. ناگاه ژاپن به چین حمله می کند و ایپ مان خانه اش را از دست می دهد...

چين، سال ۱۹۴۶. «ريک اوکانل» (فريزر) و «ايولين» (بلو) پسر جواني به نام «الکس» (فورد) دارند که مقبره ي «امپراطور هان» (لي) و ارتش ده هزار نفري او را کشف مي کند. خيلي زود «هان» به زندگي باز مي گردد و حالا پدر باستان شناس جاسوس «الکس» به کمک او مي آيد تا جلوي دستيابي امپراطور شيطان صفت به جاودانگي را بگيرند.

پس از نبرد، جوگه لیانگ به سرزمین وو میرود و از فرمانروا سون چیان میخواهد تا با لیو بی متحد شود اما او میگوید که نیاز به تفکر بیشتری دارد. در این زمان جوگه لیانگ با جو یو، فرمانده ارتش و نایبالسلطنه کشور وو که سخت مشغول آموزش لشکر خود است آشنا میشود و درمییابد که او نیز موافق جنگ با سائو سائو است. سون چیان نیز سرانجام با اعلام حمایت خود از لیو بی با او متحد شده و کشور وو نیز وارد جنگ علیه سائو سائو میشود ...