
«هانري بولانژه» (لئو) پس از پانزده سال کار در يک شرکت، بي کار مي شود و تصميم مي گيرد خودکشي کند. او پس از بارها سعي و تلاش ناموفق، در نهايت در ازاي هزار پوند، قاتلي (کولي) را براي کشتن خود استخدام کند. در اين بين، با زن گل فروشي (کلارک) آشنا مي شود و فکر مي کند که زندگي اش تغيير کرده است. پس سعي مي کند قرارداد قتل را بر هم زند، ولي اين کوشش بي فايده است...

داستان زنی جوان به نام سنسوئلا را روایت میکند که در یک سفر به فنلاند به دنبال هویت و ارتباط با ریشههای خود میگردد. او در این سفر با دستیابی به تجربیات جدید و ملاقات با افراد مختلف، با پیچیدگیهای جوانی و ارتباطات انسانی مواجه میشود. "Sensuela" با ترکیب عناصر درام، ماجراجویی و رمانتیک، به بررسی جذابیتها و تحولات شخصیت اصلی خود پرداخته و همچنین به تمایزهای فرهنگی و اجتماعی در دنیای متنوعی که در آن حضور دارد، میپردازد.