
این فیلم براساس داستانی واقعی ساخته شده است و داستان یک کارگر فاضلاب به نام لئوپولد سوشا می باشد که لوف، یک شهر تحت اشغال نازی ها در لهستان زندگی می کند. در یکی از این روزها لئوپولد با گروهی از یهودیان که در حال فرار از دست نازی ها هستند رو به رو می شود و آنها از او کمک می خواهند تا آنها را از نازی ها مخفی کند و لئوپولد نیز آنها را در ازای پول در هزارتوی فاضلاب شهر مخفی می کند و…

در حالی که اروپا به سمت یک جنگ بزرگ به پیش می رود گروهی از تفنگداران با نام های دارتانیون ،آتوس ،پوریتوس و آرامیس مامور می شوند تا به هر شکل ممکن کاردینال ریشیلیو که با نقشه ها و توطئه هایش اروپا و بخصوص انگلیس و فرانسه را به سمت یک جنگ تمام عیار می برد متوقف کنند. فیلم بر اساس رمان مشهور الکساندر دوما ساخته شده است.

«کمیل» و «سالیوان» دو نوجوان عاشق هستند، اما در پایان فصل تابستان آن ها از هم جدا می شوند. بعد از گذشت چند ماه، دیگر نامه ای از سالیوان به کمیل نمی رسد و چندی بعد کمیل که قلبش شکسته اقدام به خودکشی می کند، اما زنده می ماند. چهار سال بعد کمیل با مردی به نام «لورنز» آشنا می شود، و رابطه ای عشقی با او آغاز می کند. اما در همین زمان است که سالیوان دوباره به زندگی کمیل باز می گردد...