
داستان این فیلم در قرن نوزدهم میلادی و در کشور ایرلند اتفاق می افتد. آلبرت نوبز زنی است که بدلیل شرایط نامناسب موجود برای زنان در آن زمان، وانمود به مرد بودن می کند و در یک هتل بعنوان پیشخدمت مشغول به کار است، تا اینکه او با یک مرد نقاش خوش قیافه آشنا می شود و تصمیم میگیرد از دروغی که یک عمر با آن زندگی کرده، بگریزد.

اولین قرار ملاقات یک مادر بیوه پس از سالها، هنگامی که در حین صرف شام در یک رستوران شیک، پیامهای تهدیدآمیز ناشناس به طور پیوسته به تلفن همراهش ارسال میشود، به یک تجربه وحشتناک بدل میگردد و او را دچار این تردید میکند که آیا مرد جذاب و خوشرویی که با او قرار دارد، عامل این مزاحمتها است.

خانوادهای ایرلندی که به کار چوپانی مشغولند، از جنبههای مختلفی درگیر نبرد میشوند: کشمکشهای درونی، دشمنی و کینه بین اعضای خانواده، و رقابت با یک کشاورز دیگر. مفاهیمی چون پدرسالاری، میراث خانوادگی و تکرار آسیبهای روحی بین نسلها، همگی در بستر فرهنگ ایرلند و با نگاهی از این منظر، مورد بررسی قرار میگیرند.

«جوليان نوبل» (برازنان)، قاتل مزدور، رفته رفته نگراني ها و فشارهاي حرفه اش را بر جسم و روحش احساس مي کند و به اين نتيجه مي رسد که مشکل او بي رفيقي است. کمي بعد «جوليان» با «دني رايت» (کينير) آشنا و دوست مي شود اما وقتي «دني» از نوع کسب و کار «جوليان» باخبر مي شود هاج و واج مي ماند...