چیساکو ساتویا، نویسنده‌ای که با پدرش اختلاف داشته، برای مراقبت از او به زادگاهش بازمی‌گردد. او پسری آسیب‌دیده را نجات می‌دهد و برای محافظت از او، دروغی بزرگ می‌گوید.
کازویوکی کوگا (دایکی شیگئوکا) آرزو دارد بازیگر شود. او برای نقش اصلی در کار بعدی یک گروه تئاتر تست می‌کند. از بین ۳۰۰ نفری که در آن آزمون شرکت می کنند، تنها ۷ نفر برای دور نهایی تست انتخاب می شوند. Kazuyuki Kuga در بین ۷ شرکت کننده نهایی است. این ۷ نفر سپس به یک ویلای کوهستانی برفی می روند و به مدت ۴ روز در آنجا می مانند تا امتحان نهایی را انجام دهند. با دستور کارگردان، هرگونه تماس با دنیای خارج ممنوع است. به زودی، شرکت کنندگان یک به یک شروع به ناپدید شدن می کنند.
تاکاگی، پس از گذراندن دوران نوجوانی، این بار به عنوان مربی به مدرسه متوسطه سابق خود بازمی‌گردد. او در آنجا با نیشیکاتا، همکلاسی شیطان و بازیگوشی که زمانی او را دست می‌انداخت و اکنون معلم ورزش شده است، مجدداً برخورد می‌کند...
داستان، روایتگر تلاش گروهی از جنایتکاران و سامورایی‌ها برای دفاع از یک قلعه در جریان جنگ بوشین است که به دلیل تضاد منافع میان سه نیروی متخاصم، در موقعیتی دشوار قرار گرفته‌اند.
سه مرد از نسل یوتوری که در سال ۱۹۸۷ متولد شده‌اند، در تلاشند تا در زندگی خود عشق، دوستی و موفقیت را بیابند.
دانش‌آموزی که از زندگی یکنواخت مدرسه خسته شده بود، با کشف علاقه‌اش به نقاشی، مسیر زندگی‌اش را تغییر داد.
دختر جوانی در حین قدم زدن به طرز مرموزی ناپدید می‌شود و خانواده را در غم و اندوه فرو می‌برد. ماه‌ها می‌گذرد و هیچ ردی از او پیدا نمی‌شود. در این مدت، شایعاتی در فضای مجازی درباره رفتار مادر او منتشر می‌شود که به شدت به بنیان خانواده و ازدواجشان آسیب می‌زند.
سال ۱۵۷۳. در جنگ بر سر کيوتو، «شينگن تاکه دا» (ناکادايي)، رهبر خاندان «تاکه دا» به دست يک تيرانداز کمين کرده، زخم مهلکي برمي دارد و به برادرش «نابوکادو» (يامازاکي) دستور مي دهد تا سه سال مرگ او را مخفي نگاه دارد. «نابوکادو» يک دزد عفوخورده (ناکادايي) را مجبور به ايفاي نقش بدل تمام وقت «تاکه دا» «کاگه موشا» مي کند.
مردی ناشناس با پوشیدن جعبه مقوایی، هویت خود را پنهان می‌کند و در توکیو پرسه می‌زند تا با افراد مختلفی روبرو شود.