«آلیس گراهام» (برستین) بیش تر وقتش را به میانجی گری میان شوهر عبوسش، «دانلد هایت» (بوش)، و پسر یازده ساله ی بازیگوش شان، «تام» (لوتر) می گذراند. تا این که «دانلد» در سانحه ای کشته می شود و «آلیس» تصمیم می گیرد به دنبال آرزوی دیرینش، خوانندگی، برود.
روایت گروهی از پسران دانش آموز است که با وجود سرکش بودن، خیلی با استعداد و باهوش هستند و توسط دو معلم خلاق و با انگیزشان،طبق دستور مدیر مدرسه می بایست تلاش کنند که در آکسفورد و کمبیریج پذیرش شوند
پروفسور "مایکا آرمسترانگ" به همراه دستیار و نامزد خود "سارا شرمن" برای شرکت در کنفرانسی عازم استکهلم می شوند."مایکل" قصد دارد مدتی را در آنجا بماند و "سارا" باید به خانه بازگردد.اما "سارا" او را تعقیب کرده و متوجه می شود او به سمت آلمان شرقی می رود...
سرآشپز بن برای بردن یک مسابقه دسر مهم، به طور ناخواسته یک دوست خیالی می سازد تا به او در تعریف دوباره خوشمزگی کمک کند. اما جاه طلبی او تبدیل به یک هیولا می شود.