
ریاضی دان معروف، «جان فوریس نش جونیر» (کرو) با «آلیشیا» (کانلی) ازدواج کرده است و زندگی خوشی دارد. تا این که «ویلیام پارچر» (هریس) مأمور سیا به سراغش می رود و می خواهد در زمینه ی فعالیت های رمز شکنی به کارش بگیرد، و از آن به بعد است که زندگیاش تبدیل به یک کابوس می شود.

سال، ۱۹۵۱ «پیتر اپلتن» (جیم کری) ، فیلم نامه نویس فیلم های رده ی «ب» هالیوود، در فهرست سیاه کمیته ی فعالیت های ضد امریکایی سناتور مکارتی قرار گرفته است. او با اتومبیلش از بالای پلی در خارج شهر به رودخانه سقوط می کند و سپس در حالی که گذشته ی خود را فراموش کرده روی ماسه های ساحلی به هوش می آید. پیرمردی او را پیدا می کند و به لوسن، شهری در آن نزدیکی می برد. در لوسن «اپلتن» را با جوانی که در دوران جنگ جهانی دوم ناپدید شده، عوضی می گیرند و ...

دیوید ایمز (تام کروز) دنیا را در دستانش دارد. او هر چه بخواهد دارد: مکیت یک موسسه انتشاراتی ، ثروت فراوان ، زیبایی ، یک خانه خارق عاده در منهتن و یک دوست دختر س +ک به نام جولی (کامرون دیاز). یک روز او دختری به اسم سوفیا (پنه لوپز کروز) را می بیند و ناگهان کشف می کند عشق چیست. بدبختانه رابطه رو به رشد دیوید با سوفیا، حسادت جولی را برمی آنگیزد، ظاهرا او از رابطه در واقع سرسری دیوید با خودش برداشت دیگری کرده، بنابر این دیوید را به گردش با ماشین دعوت می کند، ماشین را به جایی می کوبد، خودش می میرد . دیوید نجات می یابد اما صورتش از شکل افتاده و باید ماسکی به چهره بزند تا زخم های صورتش را بپوشاند . این حادثه باعث می شود دید او نسبت به زندگی تغییر کند .

سام داوسون مردی با ضريب هوشی يک بچه ۷ ساله است که همسرش پس از اينکه دخترشان به دنيا می آيد آندو را ترک می کند. سام نام دخترش را لوسی می گذارد و او را به تنهايی بزرگ می کند و رابطه عاطفی بسيار قویی بين اين پدر و فرزند بوجود می آيد. اما محدوديتهای ذهنی سام باعث ايجاد مشکلاتی برای خودش و لوسی می شود. قانون حکم می کند که لوسی بايد از سام جدا شود و بنابراين سام با وکيلی قدرتمند به اسم ريتا هريسون که می خواهد توانايی هايش را با پيروزی در اين پرونده به رخ همکارانش بکشد، همراه می شود تا از حق خود دفاع کند...

داستان در مورد پسری به نام هری پاتر است که پیش خاله و شوهر خالهاش زندگی می کند، زیرا پدر و مادرش سال ها قبل در یک تصادف کشته شدهاند. هری پاتر که در این ۱۰ سال زندگی پیش خانوادهٔ دورسلی تحقیر را تحمل کرده، با افشای یک راز توسط فردی عجیب، ناگهان خود را جادوگری می یابد که بزرگترین جادوگر قرن را از بین برده است. امّا این جادوگر که ولدمورت نام دارد هنوز نابود نشده است و کمر به قتل پسری بسته است که زنده ماند.

«گابريل يولا» (لي) يکي از مأموران سابق آژانس کارآگاهي MVA سر به ياغي گري مي گذارد و با استفاده از تکنولوژي سفر کوانتومي، بين دنياهاي موازي سفر مي کند و خويشتن هاي موازي اش را به قتل مي رساند. او با هر قتلي قدرتي بيش از پيش کسب مي کند و حالا بايد به هر ترتيبي که شده جلويش گرفته شود...