
«فردي هفلين» (استالون) کلانتر شهرکي در نيوجرزي است که بسياري از مأموران اداره ي پليس نيويورک هم ساکن آن جا هستند. «مو تيلدن» (دنيرو)، بازرس اداره ي پليس نيويورک، در تحقيقاتش درباره ي تعدادي پليس فاسد و کلاهبردار، به اين شهرک و کلانترش، «فردي هفلين» مي رسد. «هفلين» با «تيلدن» هم کاري مي کند و رفته رفته پي مي برد که برخي از قهرمانان زندگي اش چندان هم زندگي وارسته اي ندارند…

لوک گیبسون از یک تصادف جان سالم به در می برد اما همسر باردارش کُشته می شود. او در یک بیمارستان به هوش می آید در حالی که کوچکترین خاطره ای از گذشته ندارد. لوک صدمهی بسیاره دیده بود اما به لطف یک امپلنت مغزی که متعلق به یک کمپانی قدرتمند چند ملیتی می باشد، حالش رو به بهبودی است. اما لوک بزودی متوجه خطرناک بودن ایمپلنت می شود و...

پس از انقلاب مکزيک در سال ۱۹۱۷. »گرانت« (بلامي)، مزرعه دار ميليونر امريکايي، چهار حرفه اي به نام هاي »فاردن« (ماروين)، »دالوورت« (لنکستر)، »ارنگارت« (رايان) و »جيک« (استرود) را اجير مي کند تا همسر مکزيکي اش، »ماريا« (کارديناله) را که »راسا« (پالانس)، سر دسته ي راهزنان او را ربوده، نجات دهند.

مادی، دانشجویی است که روزها به تحصیل و شبها بهعنوان قفلساز فعالیت میکند. در یکی از شبها، زنی مرموز به نام کلر از او درخواست کمک میکند تا در آپارتمانش را باز کند. پس از کمک، مادی متوجه میشود که کلر درباره هویت خود دروغ گفته و او را فریب داده است. این اتفاق مادی را بهطور ناخواسته درگیر ماجرایی خطرناک میکند که ...

مورونگ هویی، مردی میانسال و فاسد، قصد سرقت دارد، اما به طور اتفاقی با راهزنان بیرحم مِی بیآسمان درگیر میشود. این دو گروه به طور موقت با هم متحد میشوند و پول هنگفتی را میبینند، اما توسط افراد دیگری غافلگیر میشوند. در همین زمان، کارآگاه زن جیانگ خواهر نیز به دنبال این سه نفر است. راهزنان هر کدام نقشهای در سر دارند و در...