

داستان در دهه ۸۰ میلادی در شهر ساحلی لانگ ایلند اتفاق می افتد. پس از ناپدید شدن یک پسر جوان، تحقیقات برای پیدا کردن او آغاز میشود. خانواده، دوستان و پلیس محلی همگی درگیر معمای گم شدن این پسر هستند. اهالی شهر بعد از مدتی متوجه می شوند دولت، نیروهای ماورای طبیعی و یک دختر کوچک در گم شدن پسر دست داشته اند...

ماریسا ایروین برای بردن پسر خردسالش میلو از اولین قرار بازیاش از راه میرسد، اما زنی که در را باز میکند، مادری نیست که او بشناسد. او میلو را ندارد و هرگز چیزی در مورد او نشنیده است. همانطور که بدترین کابوس هر پدر و مادری شروع به آشکار شدن میکند، سوالات جدید منجر به اسرار عمیقی میشود و شکافهایی را در دنیای به ظاهر بینقص ایروین آشکار میکند تا اینکه همه چیز از هم میپاشد.


میدونید، مردم با حق برابر به این دنیا نمیان! میدوریا ایزوکو از وقتی چهار سالش بود مورد آزار و اذیت همکلاسی هایی قرار می گرفت که قدرتهای فوق العاده داشتند. ایزوکو یک مورد نادر بود که بدون هیچ قدرتی به دنیا اومده بود. تمام این اتفاق ها باعث نشد اون از حرکت کردن به سمت چیزی که آرزوش را داشت دست بکشه، تبدیل شدن به یک قهرمان بزرگ دقیقا مثل مردی که همیشه تو زندگی تحسینش می کرد، ممکنه در اوج ناامیدی در اوج گریه و فریاد از نرسیدن... با کمک کسی که همیشه میخواست مثل اون باشه شانسی برای رسیدن به رویاهاش پیداکنه؟






