سریال “فراری ها” (Runaways) داستان ۶ نوجوان را روایت می‌کند. آن‌ها عضو یک خانواده باستانی هستند که هر ساله رسم دارند یکی از کودکان خود را قربانی کنند. این نوجوانان پس از جاسوسی از والدین خود متوجه می‌شوند که آن‌ها در اصل عضو یک سازمان جنایی پیشرفته به نام “غرور” هستند. با این حال، آن‌ها از شیوه زندگی والدین خود حمایت نمی‌کنند و تصمیم می‌گیرند با کشف قدرت و توانایی خود، گروه فراری ها را تشکیل بدهند. آن‌ها تصمیم به فرار از محل زندگی خود می‌گیرند، اما والدین آن‌ها نیز به‌دنبال دستگیری و بازگرداندن فرزندان فراری خود هستند...
داستان این سریال در مورد یک خانواده سلطنتی در انگلیس میباشد که در این روزگار مدرن در حال زندگی میباشند, اما از طرفی باید کاملا مراقب تمام اعمال خود باشند زیرا که تمام حرکاتشان زیر نظارت عمومی شدید میباشد و…
داستان سریال در مورد چند جوان می باشد که نشان دهنده مرحله بعدی در تکامل انسان می باشند و دارای قدرت های ویژه ای هستند و توانایی اتصال و برقراری ارتباط با یکدیگر از طریق تلپاتیک را دارند و برای شکستن نیرو های شر با هم همکاری می کنند و...
این مستند نگاهی به طراح مد افسانه ای "ولنتینو" می اندازد...
این سریال که بر اساس کتابی به همین عنوان ساخته شده، شما را به دنیای نوجوانان خانوادههای ثروتمند «منهتن» میبرد. «سیرینا» و «بلر» شخصیتهای اصلی این سریال هستند که سر همه چیز با هم رقابت دارند، از لباس گرفته تا دوست پسر و برای رسیدن به هدفشان از هیچ کاری دریغ ندارند. داستان سریال از زبان دختری روایت میشود که ما هیچوقت در سریال او را نمی بینیم ولی اینطور که از شواهد پیداست یکی از دانشجوهای کالجیست که «سیرینا» در آن درس میخواند. اين دختر خاله زنک کوچکترين اتفاقات روابط دختر پسرها رو زير نظر دارد و هر اتفاقي که مي‌افتد بعد از مدتی کوتاه در وبلاگ او و موبايل دانشجو‌هاي کالج منتشر مي‌شود...
وقتی سارا در نیویورک کارهای اداری مراحل طلاق خود را پیش می برد،بر حسب اتفاقی دچار بهت و حیرت می شود.او که در آستانه از داست دادن ثروتی است که از همسر خود بدست می آورد،وارد رابطه ای با جوئی می شود و...
داستان کارآگاهی است که نتواسنت جلوی یک رستوران را که مردم را به کشتن می داد را بگیرد و حالا تصمیمی جدی گرفته است تا...
«اليوت ريچاردز» (فريزر) دل به عشق «آليسن» (اوکانر) سپرده، اما اين يکي کوچک ترين توجهي به او ندارد. روزي، ابليس (هرلي) به سراغ «اليوت» مأيوس و ناکام مي رود و در مقابل گرفتن روح او، قول مي دهد که هفت آرزويش را برآورده کند...
یک عکاس روزنامه در مورد یک قتل در سال ۱۸۷۳ تحقیق می کند و زندگی خود را شبیه زندگی شاهدی می یابد که از این مصیبت غم انگیز جان سالم به در برده است...