
“لوآن جانسن” (فایفر)، زنی سی و چند ساله بیوه، با سابقه کار در نیروی دریائی آمریکا که اکنون بی کار شده، توسط “هال” (دزوندزا)، دوست قدیمیاش، برای کار در دبیرستانی دولتی در محله غرب نیویورک دعوت میشود. در نخستین روز کلاس متوجه میشود که متمردترین و شرورترین بچههای مدرسه در کلاس او هستند. آنان معلم قبلی را فراری دادهاند و سه چهار معلم دیگر نیز تنها یکی دو روزی دوام آوردهاند. اما “لوآن” تصمیم میگیرد که بر آنان غلبه کند…

بری توماس (جاناتان سیلورمن) به عنوان یک کارمند اداری در یک آزمایشگاه علمی زندگی غیر هیجان انگیزی را سپری می کند، جایی که او عاشق دانشمند جوان جذاب و باهوشی به نام لیزا فردریکز (هلن اسلیتر) شده است. بری زمانی که شاهد قتل لیزا در پارکینگ اداری است، ویران می شود. با این حال، وقتی متوجه می شود که یک تصادف الکتریکی عجیب در آزمایشگاه شرکتش او را در یک حلقه زمانی ۲۴ ساعته قرار داده است، سعی می کند لیزا را نجات دهد و به جدول زمانی عادی بازگردد...

"آلیس تیت" مادر دو کودک،پس از شانزده سال زندگی مشترک،عاشق "جو"، یک نوازنده ساکسیفون می شود.پس از دچار شدن به کمر درد او به "دکنر ینگ" مراجعه کرده و متوجه می شود که درد او ارتباطی به کمرش نداشته و مربوط به ذهن و قلبش می شود.گیهان جادوئی "دکتر ینگ" به "آلیس" قدرتهای عجیبی می دهد و...

سوزانه ویل بازیگری است که به مواد مخدر اعتیاد دارد.یک شرکت فیلمسازی به عنوان یکی از شرایط ادامه همکاری با او،اصرار دارد او با مادر خود دوریس مان که روزگاری ستاره مشهوری بوده است ، اما اکنون به الکل روی آورده زندگی کند.اما این برای او که سالها تلاش می کرد از مادر خود دوری کند خبر بدی است و...

«جودا رزنتال» (لندو)، چشم پزشکي که مورد احترام خانواده، دوستان و هم کارانش است، در خفا با «دولورس» (هيوستن) رابطه دارد. «دولورس» که از پنهان کاري خسته شده، تهديد مي کند که رابطه شان را بر «ميريام» (بلوم)، همسر «جودا» آشکار خواهد کرد. «جودا» نگران و دستپاچه با ترغيب برادرش که با تبهکاران در ارتباط است، به کشتن «دولورس» رضايت مي دهد.

«لورتا کاستوريني» (شر)، بيوه اي سي و هشت ساله است که با خانواده ي ايتاليايي- امريکايي خود در بروکلين زندگي مي کند. او با «جاني کامارري» (آيلو) نامزد کرده و در حين تدارک مقدمات ازدواج، خبر مي رسد که مادر «جاني» در سيسيل در بستر مرگ است و او به آن جا مي رود. «جاني» برادر کوچک تري به نام «راني» (کيج) دارد که از پنج سال پيش با او صحبت نکرده است و «لورتا» سعي مي کند آن دو را آشتي دهد...