
السکاندراي ويرجينيا، سال ۱۹۷۱. بر اساس حکم دادگاه، سه دبيرستان - دو دبيرستان سفيد پوستان و يک دبيرستان سياه پوستان - به ناچار و براي نخستين بار در هم ادغام مي شوند. در نتيجه، «بيل يوست» (پاتن) مربي با سابقه ي تيم فوتبال امريکايي يکي از اين سه دبيرستان، مجبور به کناره گيري مي شود و جاي خود را به «هرمن بون» سياه پوست (واشينگتن) مي دهد...

«بيل» (ماکيو)، پسرک دانشجوي دوست داشتني اهل شمال، و رفيقش، «استنلي» (ويتفيلد) را در شهرکي دور افتاده در جنوب، به زندان مي اندازند و کمي بعد آن دو خبردار مي شوند که به جنايتي متهم شده اند. «بيل» که نه پولي در بساط دارد و نه دوست و آشنايي، تصميم مي گيرد با پسر عمويش، «ويني» (پشي) که به تازگي وکيل شده، تماس بگيرد.

میسی سیپی، سال ۱۹۶۴٫ سه کارمند دولت – دو سفیدپوست و یک سیاه پوست – که برای ثبت نام رأی دهندگان سیاه پوست به جساپ کانتی می روند، شبانه در جاده ای روستایی به قتل می رسند. دو مأمور FBI، «آلن وارد» (دافو) و «روپرت آندرسن» (هاکمن) – که اهل میسی سیپی است – به جساپ می آیند تا سرنخی از این ماجرا بیایند...

دو محقق به نام های لیلیان رینولدز و مایکل بریس دستگاهی طراحی میکنندکه می تواند تجارب واقعی مردم را ضبط و پخش کند. وقتی که قابلیت جدیدی را به آن اضافه می کنند که می تواند به مغز رفته و بفهمید در آن لحظه چه احساسی دارد یا به چه چیزی فکر می کند ، دستگاه از کنترل خارج می شود و...