

داستان در سال ۲۱۳۸ اتفاق می افتد ، عصری که در آن بازی های واقعیت مجازی در اوج خود هستند. روزی یک بازی آنلاین محبوب به نام ایگدراسیل را تعطیل می کنند اما شخصیت اصلی داستان “مومونگا” تصمیم میگیرد از بازی خارج نشود. مومونگا به عنوان قوی ترین جادوگر به شکل یه اسکلت در می آید. جهان به عوض شدن ادامه می دهد و شخصیت های غیر بازیکن (NPC) ها دارای احساسات می شوند. مومونگا بدون والدین یا دوستی یا موقعیتی در جامعه ، تلاش می کند تا بر جهان تازه ای که بازی بوده چیره شود.


داستان رمان ۱۶ سال بعد از زمانی اتفاق می افتد که ” قانون نظم و اخلاق اجتماعی در تربیت سالم کودکان” صحبت کردن با زبان بی ادبانه را در کشور ممنوع کرد. تانوکیچی اکوما در مدرسه ممتاز اخلاق اجتماعی کشور ثبت نام می کند و دیری نمی گذرد که توسط موسس سازمان ضد اجتماعی به این سازمان دعوت می شود یعنی ” آیامه کاجو” به این سازمان دعوت می شود. به عنوان عضوی که به زور توسط آیامه وارد سازمان شده ، تانوکیجی سر از کار های تروریستی علیه رئیس شورای دانش آموزی “آنا” در می آورد ، کسی که تانوکیچی عاشقش است!


“به ملکه Dekim خوش آمدید” این ها اولین کلمات مسئول باری هستند که با موهای سفید و نگاه سرد خودش دو مهمون ک هنوز برای شما هویتشون آشکار نشده به مسابقه ی مرگ دعوت می کنه. مسابقه ای برای رسیدن به تعادل یک طرف این مبارزه نجات و یک طرف دیگه مرگ انتظار دو مهمان را میکشه و تنها کاری که شما باید انجام بدید اینه که منتظر قضاوت نهایی Dekim باشید…


داستان روایت گر فضایی فانتزی و تاریک در شهر توکیو است، موجودات مرموزی به نام "غول" در پی شکار و خوردن انسان ها هستند . و مردمی که بسیار وحشت زده اند، زیرا نمی دانند "غول ها" پشت کدام چهره انسانی مخفی شده اند. "کانکی" یک دانشجوی ساده است که بعد از آشنایی با دختری که علایق مشترکی به خواندن کتاب دارند سرنوشتش برای همیشه تغییر می کند...


داستان در مورد پسری به نام ایسوکایه که دبیرستانیه. در روز آخر تعطیلات بهاری شهری که ایسوکای زندگی میکنه بر اثر یک انفجار خیلی بزرگ از بین میره که ایسوکای در اون لحظه یک دختر زره پوش رو جلوی خودش میبینه.خواهر ایسوکای که به اسم کاتوری هست به ایسوکای میگه که این دختر برای خرابکاری آفریده شده و اون یک روحه به نام اسپیرت و هر زلزله ای که تو دنیا میشه زیر سر این دختره هست خود کاتوری هم این حقیقت رو فاش کرده که خودش فرمانده ی یکی از فرماندهان سازمان های ضد روحه به اسم راتاتوسکه و از شیدو میخواد که برای مدتی با اون دختر قرار بزاره. درخواست اون از شیدو اینه که اون ازش نمیخواد که دختره رو کاریش کنی فقط میخواد که عشق واقعی رو حس کنه و...