

داستان در مورد اعضاي واحد شماره ۱ بخش تحقيقات جنايي از اداره ي امنيت عمومي و ماموريت هاي آنهاست. داستان زنان و مرداني که صرفنظر از تعبير شخصي خودشون از عدالت و قضاوت، انتخاب ديگه اي ندارند جز اينکه در اين سيستم کار کنند. اما عدالت حقيقي، چه چيزيه که اين افراد در نهايت بهش دست پيدا مي کنند؟

هانا دختر ۱۹ ساله ایه که زندگی عادی خودش رو داره و دانشگاه میره و میاد. اون یه روز یه عشق رویایی رو تجربه میکنه. معشوقه اون یه مرد گرگیه. اون زندگی خودشو با معشوقه اش شروع میکنه و دو تا بچه به دنیا میاره به اسم آمه (باران) و یوکی (برف). اونا با وجود اینکه بچه های نیمه گرگ دارند ، توی شهر و با مردم زندگی میکنن. اما بعد از مرگ مرد گرگی، هانا تصمیم میگیره به یه روستایی دور از شهر خودش نقل مکان کنه و...


«خاطرات آینده» در مورد یک پسر دبیرستانی به اسم آمانو یوکیتِرو است که زیاد اجتماعی نیست و دوستان زیادی ندارد، او از صبح که بیدار میشود هر چیزی که می بیند و هر اتفاقی که برایش رخ می دهد را توی تلفن همراهش می نویسد، در واقع تلفنش مثل دفترچه خاطراتش می ماند. تا اینکه یک روز، دِئوس، خدایی که درون تصوراتش خلق کرده بوده، تصمیم میگیرد او را وارد یک بازی جالب کند، بازی خاطرات آینده...

دختری به اسم «سایا» در یک معبد به همراه پدرش زندگی می کنه. مثل همه ی بچه های دبیرستانی به دبیرستان می ره و دوستان جالبی داره. از اون جایی که پدر و دختر هیچ رقمه آشپزی بلد نیستن، به نزدیک ترین کافه نزدیک معبد می رن. به طوری که رئیس کافه، آشپز اونا حساب می شه. «سایا» در ظاهر شبیه به بچه های دیگه س، ولی یه تفاوت بزرگ در اون وجود داره. «سایا» قدرت فرا انسانی داره. با کمک شمشیری که از معبد قرض می گیره، به شکار موجودات عجیب و خطرناکی به نام «فرزندان ارشد» می ره. این موجودات از انسان ها تغذیه می کنن و «سایا» شکارچی این موجودات است … در طول روز، «سایا» یک فرد معمولی است، ولی در شب به موجودی قدرتمند تبدیل می شه…