

سلیم کارا، دادستان ایده آلیست جمهوری ترکیه، از سلجوق تاشکین، رئیس جرائم سازمان یافته ای که هشت سال پیش به دست خودش به زندان افتاده بود، پیشنهادی دریافت میکنه که نمیتونست ردش کنه. تاشکین به دادستان میگه حاضره شاهد بشه تا دادستان بتونه کل گروه های تبهکاری رو آشکار کنه و از میان برداره. ولی برای این فقط یه شرط داره و اون اینه که شخصا خود دادستان از پسر تاشکین یعنی آکگون گوکالپ تاشکین محافظت کنه. این شرایط برای گوکالپ که در دنیای تبهکاری بزرگ شده و ظاهری خطرناک و مشکل دار داره سخته…

در سال ۱۹۵۰ در جنگ های کره سرگرد سلیمان یک دختر نیمه یخ زده و ترسیده،بدون پدر و مادر در وسط جنگل پیدا میکند که خیلی ترسیده و نزدیک به یخ زدن هست سرگرد سلیمان او را قاچاقی به اردوگاه ارتش میبرد و در آنجا از او مراقبت میکند ولی به خاطر عدم توانایی برای برقراری ارتباط با او اسمی برایش انتخاب میکند “آیلا” به یاد شبی که او را پیدا کرده بود.بین آیلا و سلیمان ارتباط قلبی زیادی برقرار میشود…

توبچگی با دنیای جنایتکار خودش غریبه نیست.. هرکی تو این دنیا باشه برای مخالفت با بی عدالتی قسم میخوره.. با بزرگ شدن و ثروتمند شدن، خودش منبع این بی عدالتی میشه.. از دوست داشتن دوری نمیکنه… دوست داشته شدن رو هم خیلی دوست داره… دوست داره تو چشم همه زنای زندگیش باشه:مامانش،همسرش،دخترش و دوست دخترش… خانوادشو خیلی عزیز میشمره… برای اونا مثل یه پدر فداکاره… یه دوست وفادار… یه برادر… یه رئیس عادل و بخشنده.. ولی برای زنده موندن مجادله میکنه،چون دولت برا رسیدن به خواسته های خود این آدمو مخالف خود میبینه

ملک( طوبا بویوکستان) یک زن زیبا و جوان که دارای یک زندگی شاد با شوهر دوست داشتنی اش به همراه دو فرزند است. او دارای یک مغازه شیرینی فروشی است و تمام طول روز به طبخ کیک های خوشمزه می پردازد. از سوی دیگر شوهرش علی (ایکر آکسوم) در دانشگاه به عنوان یک معلم تاریخ کار می کند. یک روز، زندگی ایده آل آنها وارونه می شود. هنگامی که آنها در حال جشن خرید خانه هستند…