هاردی به دلیل مشکلات روانی که در کارخانه بوق سازی پیدا کرده است به دستور پزشک به قایقی در کنار دریا می رود ...
سال ۱۹۳۸، جنگ خاتمه پیدا کرده است اما استن که مسئول حفاظت از یک سنگر بوده هنوز از این قضیه مطلع نشده است. در همین هنگام الیور، همرزم سابق استن، عکس وی را در یک روزنامه می بیند و ...
"لورل" و "هاردی" مامور می شوند تا سند یک معدن طلا را بدست دختر پروفسری که مرده برسانند...
برادران دوقلو با نام های ملوانان "الفی" و "برت" ؛ از اقوام دورِ "استنلی" و "الیور" ؛ بدون اطلاع ساحل را ترک میکنند و حلقه مروارید ارزشمندی که کاپیتان کشتی به آنها سپرده را نیز با خود میبرنددر راه هر چهار نفر در موارد متعددی به عنوان گروهی از اوباش که سعی در به سرقت بردن حلقه "استنلی" و "الیور" دارند اشتباه گرفته میشود …
گروهی از کولی ها در جوار قصر کنت ساکن شده اند، در این حین زن الیور، دختر کنت را دزدیده و به خانه می آورد. اما بعد از مدتی دختر را رها کرده و به همراه معشوقه اش فرار می کند ...
استن و اولی به اشتباه در ارتش نام نویسی می کنند و می بینند که برای یک ماموریت خطرناک به مرز شمال غربی هند اعزام شده اند.
لورل و هاردی به تازگی یک مغازه تعمیرات الکتریکی راه اندازی کرده اند، اما با زن و مردی که در مجاورت آنها صاحب فروشگاهی می باشند به مشکل بر می خورند ...
"اولی" و "استنلی" تلاش می کنند از کارفرمای پول قرض بگیرند تا "بوپپ" کوچک را از چنگال "بارنابی" شرور نجات دهند. اما وقتی در این کار شکست می خورند،آنها "بارنابی" را متقاعد می کنند تا با "استنلی" ازدواج کند و...
یک روز کاری لورل و هاردی در چوب بری...