
آرتور و دو فرزندش کتی و بابی مالک یک خانه شیشه ای می شوند که برای آنها به ارث گذاشته شده است . این خانه دو ویژگی دارد : گروهی ارواح خبیثه در آنجا محبوس شده اند و هر کسی را که در سر راهشان باشد نابود می کنند و توسط عینکهای خاصی قابل رویت هستند . همچنین این خانه دارای گنجی پنهان است که تنها به کمک آن ارواح می توان به آن دست یافت . زمانیکه این خانواده بهمراه پرستار بابی و یک وکیل وارد خانه می شوند و کار انتقال مدارک به پایان می رسد درهای خانه به روی آنها قفل شده و ارواح درون خانه آزاد می شوند . مسئول این کار فردی به اسم دنیس است که یک شکارچی ارواح بوده و با کمک همکارش کالینا می کوشد تا گنج موجود در خانه را بدست آورد...

يک آدم ماشيني خانگي (ويليامز) که نامش را «اندرو» گذاشته اند با گذشت سال ها «انسانيت» خود را مي پروراند. تا اين که مردي که او را طراحي کرده پيدا مي کند تا تبديل شدنش به يک انسان را - لااقل از نظر روان شناختي - کامل کند. ساليان سال ديگر نيز مي گذرد، اما کنگره ي جهاني اعلام مي کندکه ناميرا بودن «اندرو» باعث مي شود نتوانند او را يک انسان بدانند...

"فنی پرایس" در سن ده سالگی برای زندگی به "منسفیلد پارک" املاک شوهر عمه خود"سر توماس" می رود. او که نویسنده ای با استعداد، باهوش و با اخلاق است به "ادموند" پسر کوچک "توماس" نزدیک می شود. او که تبدیل به دختری زیبا شده مورد توجه همسایه ای به نام "هنری کرافورد" قرار می گیرد و...

کارگاه جان هابز (دنزل واشنگتن) پس از دستگیری یک قاتل زنجیرهای (الیاس کوتیاس) و نظارت بر اعدام او، متوجه میشود روش جنایات او هم چنان اعمال میشود. «هابز» بر حسب تصادف درگیر پروندهٔ یک پلیس که سی سال پیش خودکشی کرده میشود و از طریق دختر او و کتابهایی که مییابد، پی میبرد که فرشتهای سقوط کرده و در جسم انسانها حلول میکند...

«ماتيلدا وارم وود» (ويلسن) دختر جوان بي نهايت کنجکاو و با هوشي است که با والدين عامي و بي فرهنگ خود (د ويتو و پرلمن) که اصلا به او توجهي ندارند، بسيار تفاوت دارد. او با بالا رفتن سن، به تدريج کشف مي کند داراي قدرت حرکت دادن اشيا از دور است و مي تواند از اين توانايي در راه از بين بردن رنج هايش و کمک به دوستانش استفاده کند...