

داستان سریال در مورد کارآگاه زنی است که از لندن به بلفاست پایتخت ایرلند شمالی می رود تا در مورد یک پروندهی قتل به پلیس ایرلند کمک کند. دختر وکیل جوانی به قتل رسیده و برهنه روی تختش افتاده است. کارآگاه استلا گیبسون پس از بررسی متوجه می شود که این قتل با پرونده ی دیگری در ارتباط است و در واقع با قاتلی زنجیره ای طرف هستند. از سوی دیگر با پائول اسپکتور آشنا می شویم.مشاوری که دارای دو فرزند است و دوستدار آنها و همسرش است و در نگاه اول همسری ایده آل به نظر می رسد.اما او یک بخش تاریک در وجود خود دارد که هیچکس از آن با خبر نیست...

سال ۱۹۷۵ در دهکده ای کوچک پسری هفده ساله به نام الیستر بر اثر اختلافات مذهبی یکی از همسایه های خودشان که پسری نوزده ساله به نام جو گریفین بود را به قتل می رساند. جیم که آن موقع یازده ساله داشته است شاهد قتل بوده و اکنون پس از سال ها نتوانسته ضربه ی روحی آن ماجرا را فراموش کند. الیستر به اعدام محکوم شد ، اما پس از دوازده سال آزاد می شود و اکنون الیستر سعی می کند تا به جبران این اشتباهش که او را سال ها آزار داده است بپردازد. اکنون می خواهد به ملاقات جیم برادر کوچکتر کسی که کشته است برود …

دني فلين، مشت زن سي و دو ساله، پس از تحمل چهارده سال حبس به خاطر فعاليت در ارتش آزادي بخش ايرلند، از زندان آزاد مي شود و پس از بازگشت به خانه به ديدن مگي، محبوبه ي سابقش مي رود. او مي خواهد دوباره کار مشت زني را آغاز کند. اما اعضاي ارتش آزادي بخش، با اين کار مخالفت مي کنند...