

یک شوالیه مغرور که در نبرد کشته می شود، بار دیگر خود را زنده می بیند و در بدن یک غول بزرگ ترسناک تناسخ می یابد. گویا او با این چرخش وقایع به اندازه کافی گیج نشده است، ظاهرا توله های غول پیکر دقیقاً شبیه بچه گربه های شایان ستایش هستند؟! حتی اگر بقیه جهان او را نرم و نوازش ببینند، او افتخار یک جنگجوی نجیب و قدرت یک هیولای غیرقابل توقف در رتبه S را دارد، که هر دو در هنگام مبارزه برای محافظت از جن زیبا مورد آزمایش قرار خواهند گرفت. که او را به عنوان حیوان خانگی خود گرفته است!


ناروتو یک نینجای جوان بود که استعداد عجیبی برای آزار و اذیت کردن دیگران داشت، او به رویای خود یعنی تبدیل شدن به قویترین و برترین نینجای دهکده خود رسید و سرانجام چهرهی صورت ائ را به عنوان هوکاگه در کنار دیگر هوکاگه ها برای یادبود قرار دادند. اما این بار دیگر داستان متعلق به ناروتو نیست بلکه درباره نینجاهای جوانی از نسل جدید است که آمده اند تا جا پای او و گذشتگان بگذارند و اتفاقاً سر دسته آنها پسر ناورتو، یعنی بروتو است...


نقطه آغاز داستان، جایی است که ناگهان به خاطر شیوع ویروسی مرموز، تمام انسان های بالای سیزده سال می میرند! حالا فرصت طلایی خون آشام هاست تا از ابهامات بیرون آمده و بر انسان های باقی مانده، یا همان بچه های زیر سیزده سال، حکومت کنند. چهارسال به همین منوال می گذرد تااینکه یوئیچیرو و میکائلا، با چند بچه دیگر، که قبل از این حوادث همگی باهم در یک یتیمخانه زندگی می کردند و خانواده هم محسوب می شدند، تصمیم به فرار از پیش خون آشام ها می گیرند اما…


هیناتا شویو بعد از دیدن مسابقات والیبال کشوری از طریق تلویزیون، علاقه ناگهانی به والیبال پیدا میکنه و عضو تیم والیبال مدرسه راهنماییشون میشه اما تیم راهنمایی شویو بعد روبرو شدن با تیمی که بازیکنی عالی به نام کاگیاما توبیو داره، شکست میخوره و حذف میشه. شویو بعد از شکستی که میخوره، به هیچ وجه علاقه و امید خودشو به والیبال از دست نمیده و حتی برعکس تصمیم میگیره از کاگیاما انتقام بگیره اما وقتی که وارد دبیرستان میشه، با هم مدرسهای بودن و هم باشگاهی بودن خودش با کاگیاما توبیو روبرو میشه