نوه‌ی جوان دکتر «فرانکنشتین»، بعد از سال‌ها زندگی تحت شهرت خانوادگی، قصر پدر بزرگش را به ارث می برد و ...
یک هواپیمای ۷۴۷ در آسمان با یک هواپیمای کوچکتر برخورد می کند و دو خلبان اصلی خود را از دست میدهد. حال برج مراقبت باید یک خلبان جانشین از میان مسافران هواپیما پیدا کند...
"پروفسور لیف" شاعری متعصب در مقابل علم، مجبور می شود با این حقیقت روبرو شود که پسرش نابغه ای در زمینه ریاضیات بوده و استعدادی خارق العاده دارد...
یک جادوگر جوان به نام سامانتا با یک فانی به نام «دارن» آشنا می‌شود و با او ازدواج می‌کند. او سعی می‌کند که از قدرت‌های جادوییش استفاده نکند و مانند سایر زن‌ها خود کارهایش را انجام دهد. این در حالی است که خانوادهٔ جادوگرش از این وصلت راضی نبوده زیرا دارن جادوگر نیست و مدام در زندگی آن دو دخالت می‌کنند.
"آقای هابز" می خواهد یک تعطیلات آرام و بی دردسر را در ساحل سپری کند اما همسر او همه‌ی خانواده اش را دعوت کرده تا با او بمانند...
"الا پترسون" اپراتور تلفن بروکلین، تلاش می کند زندگی مشتریانش را از طریق صحبتهایی که می شوند بهتر کند. او عاشق یکی از مشتریانش "جفری ماس" می شود و تصمیم می گیرد به دیدن او برود، اما مشکل اینجاست که پشت تلفن او همیشه تظاهر می کرده یک زن سالخورده است...
"لارا مردیت" (ترنر) هنگامی که در یک مکان عمومی شلوغ دختر کوچولویش را گم می‌کند با "آنی جانسن" (مور ) رنگین‌پوست آشنا می‌شود. "آنی" مستخدمه "لارا" می‌شود و دختر کوچکش، "سارا جین" را نیز همراه می‌برد. آنان سال‌ها با هم زندگی می‌کنند و در این بین "لارا" موفق می‌شود به رویای بزرگش یعنی هنرپیشگی در سینما دست یابد. با این حال زندگی خصوصی او و دخترش، "سوزی" (دی) بر سر روابط عاشقانه با "استیو آرچر" (گاوین) روبه تیرگی می‌گذارد. در همین حال "آنی" نیز با "سارا جین" (کوهنر) که رنگین‌پوست بودن خود ناراضی است و می‌خواهد خود را همه‌جا سفیدپوست معرفی کند، مشکل دارد...