

"گل دی.راجر" دزد دریایی قدرتمندی بود که صاحب ثروت و شهرت فراوانی بود. وقتی او دستگیر شد و در آستانه ی اعدام قرار داشت فاش کرد که گنج بزرگ او که "وان پیس" نام داشت جائی در "گرند لاین" مخفی شده است. ۲۲ سال بعد از مرگ "راجر" پسری به نام "مونکی دی.لوفی" تصمیم گرفت تا یک دزد دریایی بشود و به دنبال گنج "راجر" برود تا پادشاه دزدان دریایی شود.


"گوکو" با پسر تازه اش برگشته ، اما درست زمانيکه اوضاع دارد به روال عادي برميگردد، ماجرا ادامه پيدا ميکند. او با رو در رو شدن با دشمناني مثل "فريه زا"،"سل"،"بو" شايستگي خودش را ثابت ميکند وپي به نژاد خودش يعني"سايان" ميبرد. و قادر به دستيابي به فرم ۳ سوپر سايان ميشود .افراد زيادي را ملاقات ميکند . همينطور دوستان و دشمناني پيدا ميکند اما با اين حال اينقدر وقت پيدا ميکند که يک خانواده را اداره کند و يک سايان الکي خوش مثل هميشه باشد.

خاطرات از سه داستان علمی-تخیلی جداگانه تشکیل شده است. در داستان اول، چهار مسافر فضا وارد یک فضاپیما متروکه می شوند. در داستان دوم، یک دستیار آزمایشگاه بطور اتفاقی خود را تبدیل به یک سلاح بیولوژیکی کرده و در داستان آخر یک روز از زندگی در شهری که همه هدفش شلیک موشک به سمت هدفی نامرئی است به تصویر کشیده می شود...


ماریلا و متیو کاتبرت، خواهر و برادری مزرعهدار هستند که هیچ کدام ازدواج نکرده و بچهای ندارند. آنها صاحبان مزرعۀ گرین گیبلز هستند و چون هردوی آنها پا به سن گذاشتهاند تصمیم میگیرند سرپرستی پسر بچه نوجوانی را به عهده بگیرند تا در کارهای مزرعه به آنها کمک کند. اما کسی که مسئولیت داشته یتیم مورد نظر را از یتیمخانه بیاورد، به اشتباه دختر بچهای را به گرین گیبلز میآورد...