
مکس پسر بچه ی لجوج و کله شقی است که نزد مادر مجردش زندگی می کند. مادر تصمیم به ازدواج مجدد گرفته است. اما موقعی که نامزد خود را برای صرف شام به خانه می آورد، مکس عصبانی می شود و بدون اینکه شام بخورد به اتاق خود و به رویاهایش پناه می برد. رویای مکس یک جزیره ی دورافتاده است که در آن چند «موجود وحشی» به سرمی برند که مکس را بعنوان پادشاهشان می شناسند...

داستان در سال ۱۹۴۹ رخ می دهد و درباره ی یک تاجر میانسال بنام "هری آلن" (کریس کوپر) است، که با "کی نسبیت" (ریچل مکآدامز)، یک بیوه ی بازمانده از جنگ رابطه دارد. او به یکی از بهترین دوستانش که تنها و افسرده است پیشنهاد می دهد که دیداری با معشوقه اش داشته باشد، بلکه از تنهایی اش کاسته شود...

داستان واقعی این فیلم در مورد جاسوسی بنام رابرت هنسن است که بیست و پنج سال تمام به عنوان ماموری صادق در FBI خدمت کرده بود. او به مدت دو دهه اطلاعات گران قیمت را به مامورین شوروی فروخته و از این راه خسارت های هنگفت مالی و جانی به دولت آمریکا تحمیل کرده بود. اما در آستانه بازنشستگی به شدت تحت تعقیب و مراقبت قرار می گیرد...

سواف برای فرار از زندگی شوربختانه اش تصمیم می گیرد به ارتش بپیوندد. با شروع جنگ خلیج او به همراه سربازان دیگر بعنوان دفاع از صحرا به عربستان صعودی فرستاده می شود. او به همراه هزاران سرباز دیگر که نه دشمن را می شناسند و نه از دلیل حضور خود در آنجا مطلع هستند در میان صحرا انتظار رویارویی با دشمن را می کشند...