
«سِر ادوارد ماترسن» (گرینجر)، بانکدار ثروتمند، «سرهنگ آلن فاکنرِ» با تجربه (برتن) را به همکاری میخواند تا «جولیوس لیمبانی» (نتشونا)، رئیسجمهور یک کشور آفریقائی را از اسارت دیکتاتوری به نام «ژنرال ندوفا» برهاند. «فاکنر» در این مأموریت، «شان فین» (مور)، «رافر جاندرز» (هریس)، همکاران قدیمیاش، «پیتر کوتزی» (کروگر)، اهل آفریقای جنوبی، وجوخهای از سربازان کار کشته مزدور را با خود همراه میکند. عملیات نجات با موفقیت انجام میشود،

اقدام یک ماهیگیر در کشتن یک نهنگ قاتل ماده در حالی که بچهای در شکم داشت، باعث برانگیخته شدن حس انتقام در زوج نر آن جانور میشود. نهنگ قاتل نر به دنبال شکارچی میرود و در این تعقیب از هوش بالای خود برای رسیدن به مقصودش و کشتن شکارچی گناهکار کمک میگیرد. کاپیتان نولان، تصمیم میگیرد با شکار نهنگی موسوم به نهنگ قاتل و فروش آن پولدار شود او باکشتی کوچکش و دو مرد و یک زن به محل زندگی نهنگها میرود و نهنگی را شکار کرده و به عرشه کشتی می آورد غافل از اینکه آن نهنگ ماده بوده و نوزادی در شکم داشته و...

یک کشتی عظیم مسافربری عازم نخستین مسافرت بهاره خود شده است. غریبه ای که خود را جاگرنات (نیروی نابودکننده) معرفی می کند با نماینده کشتی در لندن، نیکلاس پورتر (هولم) تماس میگیرد و اعلام می کند هفت بمب، هر کدام حاوی نیم تن مواد منفجره، در کشتی جاسازی شده است و گروهی برای خنثی کردن بمبها وارد عمل می شوند که...