چهار دوست از روستایی در پنجاب رویای مشترکی دارند: رفتن به انگلستان. مشکل آنها این است که نه ویزا دارند و نه بلیط. یک سرباز قول می دهد که آنها را به سرزمین رویاهایشان ببرد.
مردی دختری بریتانیایی خود را به کشور زادگاهش،هند می برد.او ترتیب ازدواج دخترش با مردی که او را احمق می خواند می دهد.دختر می خواهد آنها را فریب دهد اما داماد نقشه های او را به هم می زند...