
داستان درباره وین و آیلین هیز است که زندگی رویایی دارند. آنها دو فرزند خود را بزرگ کرده اند و کسب و کار خوبی هم از پایه راه اندازی کرده اند. در همین حین وین توسط فردی دزدیده می شود و در جنگل اسیر می گردد. مرد آدم ربا درخواست وجه برای آزادی وین دارد و ماموران FBI برای رسیدگی به پرونده وارد خانه وین و آلین می شوند و...

یک روانپزشک بنام «سم» ( کریستین بیل ) که به تازگی فارغ التحصیل شده است، به همراه نامزش «الکس» ( کیت بکینسیل ) برای اقامت به خانه مادرش می رود. تنها مشکل، وجود مادر سم در خانه است، زیرا او در حال آماده کردن یک آهنگ برای گروه موسیقی دوست پسر جدیدش می باشد و این موضوع گرچه برای الکس مهم نیست، اما سم را ناراحت می کند. در همین اوضاع است که سم به یک کار ورز اسرائیلی بنام «سارا» علاقه مند می شود...

هشت سال پس از حوادث پارک ژوراسيک، دکتر «آلن گرانت» به زندگی عادی خودش پرداخته و بدور از هر دايناسور زنده ای مشغول انجام تحقيقات روی فسيلهای دايناسورها است. اما متاسفانه کمبود پول برای تحقيقات باعث می شود که پيشنهاد يک بازرگان ثروتمند به نام «پائول کربی» را برای انجام يک پرواز کوتاه روی جزيره سورنا که دومين مرکز تحقيقاتی روی دايناسورها است را بپذيرد. چيزی که دکتر گرانت نمی داند اينست که کربی نياز به کمک يک متخصص دايناسورها دارد تا به او و همسرش کمک کند که پسر ۱۴ ساله شان اریک را که با پاراگرايدل در جزيره سقوط کرده نجات دهند.