زن جوانی پس از بیدار شدن در قلب جنگل، بدون هیچ خاطره‌ای از گذشته، خود را در معرض تعقیب و گریز افراد مرموزی می‌بیند که انگیزه‌شان به مانند مسیر بازگشت او به خانه، ناشناخته و مبهم است.
یک متخصص موارد ماورای طبیعی خانه ای را پیدا می کند که در آن روح انسان ها به زندگی بعد از مرگ فرستاده می شوند...
گروهی از آوارگان جهش یافته که دارای قدرتهای مختلفی هستند با کمک مرد جوانی که آنها را کشف کرده تلاش می کنند از دستان قاتلی خطرناک و یک شورشی فرار کنند...
دکتر چنارد یک بیمار جدید،دختری که ادعا می کند موجوداتی وحشتناک خانواده اش را به قتل رسانده اند را به بیمارستان روانی می فرسند.اما چنارد چندین سال است که در جستجوی دروازه جهنم است و کریستی باید برای نجات پدر خود او را دنبال کند...
«جولیا» (هیگینز) و «لری کاتن» (رابینسن) به یک خانه ی قدیمی و بزرگ انگلیسی نقل مکان می کنند. غافل از این که نابرادری مرد، «فرانک» (چاپمن) که سابقا دل باخته ی «جولیا» بوده، اینک حالتی هیولاوار یافته و در یکی از نقاط دنج طبقه ی بالای منزل آنان در قالبی از استخوان های پوسیده زندگی می کند...
لندن، سال ۱۹۶۵. مانند بسیاری از جوانان، "جیمی" از زندگی خود متنفر است، به خصوص از پدر و مادر و کارش در شرکت پستی. تنها وقتی با دوستانش است و به موسقی گوش داده و لندن را زیر پا می گذارد احساس آزادی می کند...