یوهان خاطرات خود را از عشقی عمیق به معلم فرانسهاش مینویسد. مادر و مادربزرگش با خواندن این نوشتههای خصوصی، ابتدا وحشت میکنند اما در نهایت تحت تأثیر قدرت قلم و داستانپردازی او قرار میگیرند.
آنا از سوء استفاده های شوهرش خسته شده و حالا به همراه پسر ۸ ساله اش فرار کرده و در یک آپارتمان مخفی است. او وحشت و هراس دارد از اینکه شوهرش آنهارا پیدا کند. بهمین دیلیل برای پسر یک مانیتور می گیرد که او را در اتاقش نگه دارد. اما صداهای عجیب و غریبی از مانیتور می آید...