

Michael Westen (جاسوس!) وسط یک عملیات توی نیجریه، حکم سوختگیش رو دریافت میکنه! «به عنوان جاسوس وقتی میسوزی، نه پولی داری، نه کاری، نه سابقهی کار، هرجایی ولت کنند مجبوری همونجا بمونی. روی هرکسی که هنوز باهات صحبت میکنه حساب میکنی. خلاصه تا وقتی نفهمی که چه کسی تو رو سوزنده هیچ جا نمیری.» مایکل رو وسط Miami ولش میکنند. زادگاهش، جایی که مادرش و برادرش زندگی میکنند. تمام تلاشش اینه که بفهمه کی حکم سوختگیش رو داده. این وسط برای اینکه زندگیش بگذره با کمک دو نفر از دوستانش عملا نقش Private detective رو هم بازی میکنه. روایت قصه، اول شخص هست. خود مایکل قصه رو روایت میکنه...

یک نوار ویدئوی رازآلود بین مردم دست به دست می گردد. تنها با یک نگاه به این نوار ویدئو، شما فقط هفت روز دیگر زنده خواهید بود. خبرنگاری بنام «سیندی کمبل» این نوار را می بیند و حالا دنبال راهی است تا از مرگ بگریزد. بعد از انجام تحقیقات او در میابد که موجودات فضایی هم با این نوار در ارتباطند و حالا قبل از نابودی کل دنیا این دو معما را حل کند.