

این مجموعه شش قسمتی داستان داماد آینده استو (میرالگرو) و دوستانش در گوزنش را در آمریکای جنوبی دنبال می کند. چیزی که قرار بود یک هفته نوشیدن، فسق و سرگرمی باشد، چرخشی تاریک پیدا می کند. گوزنها به جای سوار شدن به هواپیمای بازگشت به بریتانیا، به جزیرهای زندانی میفرستند که توسط دو خواهر و برادر متخاصم اداره میشود.


Bernard Cornwell ماجراهای کتاب The Last Kingdomرا در بستر وقایع تاریخی قرن نهم میلادی در بریتانیا روایت می کند:در سال ۸۷۲ میلادی قبایل بیگانه مهاجم وایکینگ با حمله گسترده به بریتانیا موفق به تصرف این سرزمین می گردندو تنها یکی از حاکمان آن دوران بریتانیا موفق به محافظت از قلمرو سرزمین خود دربرابر وایکینگ ها می گردد و او کسی نیست جز آلفرد کبیرپادشاه سرزمینی در جنوب غربی بریتانیا که مقاومت او و تلاشش برای شکست اقوام مهاجم سرآغاز تشکیل انگلستان به عنوان یک کشور در درون جزیره بریتانیا می گردد. اما شخصیت اصلی داستان Bernard Cornwell فردی به نام Uhtred of Bebbanburg می باشد که درطول حمله وایکینگ ها به بریتانیا در کودکی پدرش کشته و خود به اسارت گرفته می شود.اما پس از مدتی توسط یکی از فرماندهان وایکینگ ملقب به Ragnar the Fearless آزاد گشته و به فرزندخواندگی پذیرفته می شود رفتار مناسب اعضای این خانواده با او و نحوه زندگی آزادانه آنهااو را به این خانواده نزدیک و تبدیل به یکی از آنها میکند.اما بروزحادثه ای تلخ و دردناک همه چیز را تغییر میدهد...


یک مینی سریال بسیار مهیج و در عین حال ترسناک که لحظه لحظه براتون تنوع خواهد داشت. داستان از یک شبکه تلویزیونی شروع میشه که کارمندها کارهای روزمره رو انجام میدن و نمایش های تلویزیونی برای پخش تهیه میکنند تا اینکه راننده اون شبکه تلویزیونی که داشته دوتا از همکار ها رو میرسونده مقصدشون، توسط یه زامبی زخمی میشه و به یه شیطان تبدیل میشه و دونه دونه افراد اون شبکه رو شیطانی میکنه به جز تهیه کننده و چند نفر دیگه از کارمندهای دیگه...


پسره نوجوان ۱۶ ساله ای به نام "ویل" به خاطره اینکه پدرش ، مادرش را ترک کرده و مشکلاتی که براش به وجود اومده مجبور میشه مدرسه ی خود را عوض کنه . زمانی که به مدرسه ی دیگر میرود تلاش خود را میکند تا دوستان جدید پیدا کند اما در ابتدا همه به او تیکه میندازند و مسخره ـش میکنند و سر به سرش میذارند تا ...


سریال “اندام ها” محصول سال ۲۰۰۷ و شبکه بریتانیایی E۴ می باشد. “تونی استانم” نوجوانی زیبا رو، خوش اندام و خوش بیان است. همه تونی را دوست دارند، مخصوصا دخترها . صمیمی ترین دوست “تونی” “سید جنکینز” کاملا بر عکس تونی ، کم حرف و خجالتی و کم رو است ولی به دوست دختر “تونی” میشل ریچارد سون” علاقه مند است، البته او به همه دختر ها علاقه مند است، ولی رابطه متقابل وجود ندارد.”تونی ” از طرفی عزم آن کرده که دوست خجالتی خود را قبل از رسیدن به ۱۸ سالگی با دختری بخاباند ولی مهمانی ترتیب داده شده، از اولین قدم خود که جور کردن مواد باشد ، طبق نقشه پیش نمی رود و این نوجوانان موذی پشت سر هم خراب کاری های جدیدی به بار می آورند.