یک عروس بعد از کمای طولانی، بیدار میشود. اثری از بچهای که قبلا در شکم داشته نیست. تنها چیزی که در ذهن دارد، انتقام گرفتن از تیم قاتلینی است که به او خیانت کردند، تیمی که خودش هم زمانی عضو آن بود.
۹ فرد محکوم از زندان فرار میکنند. آنها یک ون می دزدند و به سمت انبار پولی که هم سلولیشان به آنها وعده داده بود می روند تا پول را بین هم تقسیم کرده و پس از آن راهشان را از هم جدا کنند...
یکی از افراد یاکوزا که فردی سادیستی-مازوخیستی بنام «کاکیهارا» است، به دنبال رئیس گم شده اش می گردد، که در این بین به قاتلی روانی بنام «ایچی» بر می خورد...
مردی که مدتی است همسرش را از دست داده و به تنهایی زندگی می کند، با اصرار دوستش فرصتی می یابد تا دختری را برای همسری انتخاب کند. اما بعدا مشخص می شود که دختر مورد علاقه او، آن طوری که وانمود میکرده نیست…
هنگ کنگ. بازرس پليس، «يوئن» (يون - فات)، در مي يابد که «توني» (لئونگ)، يکي از مردان دار و دسته ي «جاني وونگ» (وونگ) تبهکار معروف، در واقع يک پليس مخفي است...
کارآگاه نيويورکي، «نيک کانکلين» (داگلاس)، و هم کارش، «چارلي وينسنت» (گارسيا)، خلافکار ژاپني، «ساتو» (ماتسودا) را که خود دستگير کرده اند به اوزاکا مي برند. اما «ساتو» در همان فرودگاه با کمک افرادش مي گريزد و «کانکلين» مي کوشد که بار ديگر او را گرفتار کند...