
آرتور و دو فرزندش کتی و بابی مالک یک خانه شیشه ای می شوند که برای آنها به ارث گذاشته شده است . این خانه دو ویژگی دارد : گروهی ارواح خبیثه در آنجا محبوس شده اند و هر کسی را که در سر راهشان باشد نابود می کنند و توسط عینکهای خاصی قابل رویت هستند . همچنین این خانه دارای گنجی پنهان است که تنها به کمک آن ارواح می توان به آن دست یافت . زمانیکه این خانواده بهمراه پرستار بابی و یک وکیل وارد خانه می شوند و کار انتقال مدارک به پایان می رسد درهای خانه به روی آنها قفل شده و ارواح درون خانه آزاد می شوند . مسئول این کار فردی به اسم دنیس است که یک شکارچی ارواح بوده و با کمک همکارش کالینا می کوشد تا گنج موجود در خانه را بدست آورد...

سال ها قبل چند دوست در دوران مجردی شان با هم قرار می گذارند که هر کدام بیشتر از بقیه مجرد باقی ماند، مبلغ هنگفتی را صاحب می شود. اکنون «مایکل» و «کایل» تنها کسانی هستند که هنوز مجرد باقی ماندند. مایکل که به تازگی مقدار زیادی بدهی بالا آورده، سعی دارد کاری کند که دوستش کایل به فکر ازدواج بیفتد و او بتواند جایزه را ببرد و بدهی اش را بپردازد...