کتی، تامی و روث سه کودک یتیم هستند که در مدرسه ی شبانه روزی با یکدیگر آشنا و رابطه دوستی بین آنها برقرا شده است. زمانی که آنها بالغ می شوند، با وجود عشق عمیقی که میان آن‌هاست، باید با حقیقت تلخی که از کودکی انتظارشان را می کشیده است، روبرو شوند.
داستان این فیلم شرح حال کارگردانی است که در جدال بین خودش و دنیای درون و بیرونش گرفتار شده و همزمان یه پروژه سینمایی را هم دنبال می کند...
سانتیاگو مونز ( کانو بکر ) به همراه دوستان انگلیسی خود لیام آدامز ( جی جی فیلد ) و چارلی بریتویت ( لئو گرگوری ) در رئال مادرید بازی می کند. آنها هنگام بازگشت از صحنه فیلمبرداری یک فیلم تصادف کرده و سانتیاگو برای سه ماه نمی تواند بازی کند. بازی های جام جهانی آغاز شده و لیام بهمراه چارلی برای انگلیس بازی می کنند. چالی هنوز از مصدومیت تصادف کاملا رها نشده و لیام نیز درگیر زندگی گذشته خود و همسر سابقش است...
«لارا کرافت» (جولی) با تشکیلاتی به نام «ایلومیناتی» درگیر می شود که رهبرشان «پوئل» خبیث (گلن) در پی به چنگ آوردن یک شیء باستانی است که قابلیت کنترل زمان و حتی مرگ را دارد. «لارا» به یاری گروه خود که به پیش رفته ترین ابزارهای تکنولوژیک مجهزند، برای یافتن آن شیء به غریب ترین نقاط کره ی زمین سفر می کند...