

داستان در مورد دو پسر نوجوان به نامهای لوکاس و فیلیپ است که در کابین با هم قرار میگذارند، اما در حین ملاقات تبدیل به شاهدین قتل می شوند. آنها در حالی که میخواهند رابطه شان را به عنوان یک راز نگه دارند، باید حادثه ای را که دیده اند، از بقیه پنهان کنند. آنها از ترس اینکه قاتل به سراغشان بیاید مدتی سکوت کرده و به کسی چیزی نمی گویند، اما بزودی قانع میشوند که نمی توانند این حادثه را انکار کنند...

مردی برای تهیه یک فیلم باید به مدت ۵ روز بدون هیچ دوستی و یا آب و غذایی در یک منطقهی دور افتاده زندگی کند. او یک روز در جنگل به وسیلهی صدای یک سقوط تکان دهنده از خواب بیدار می شود. رفته رفته همه چیز عجیب و غریب می شود، زیرا حس میکند یک نفر یا یک چیز او را تحت نظر دارد...


کاراگاه مخفی، گریس، با نفوذ به یکی از بزرگترین گروه خلافکاران شهر بدنبال کسب اطلاعات درباره رئیس این گروه به نام جیمی بود که در این میان پسرش بدست افراد ناشناسی ترور میشود. گریس که خود را مقصر این اتفاق میداند حاضر است دست به هر کاری بزند تا قاتل فرزند خود را پیدا کند. اما از طرفی وضعیت روحی و روانی او در حد مطلوبی نیست و پلیس وی را بطور موقت از فعالیت کنار میگذارد اما گریس دست بردار نیست و سرخود بار دیگر وارد گروه خلافکاران میشود ولی اینبار مشکلات جدیتری در انتظار اوست...