
رابرت دربان هتل مجللی به مالکیت خانم دوبرو میباشد.او به رابرت خبر می دهد بازرسی بطور مخفیانه به هتل می آید.اگر او کارهای خود را به خوبی انجام دهد ممکن است ترفیع بگیرد و وقتی برای سپری کردن با پسرهای خود برایان و کایل بدست آورد.اما سارقی شرور به همراه اورانگوتانی آموزش دیده وارد هتل می شود و...

دو بچه به نام هاي «جودي» (دانست) و «پيتر» (پيرس) بازي سحرآميزي را در خانه اي متروکه پيدا مي کنند و مشغول بازي مي شوند. ناگهان «آلن» (ويليامز)؛ مرد بالغي که وقتي دوازده ساله بوده اين باي را کرده و از آن موقع تا به حال در آن گير کرده است، از داخل آن بيرون مي آيد. تنها اميد رهايي «آلن» اين است که بتواند بازي را تمام کند.


داستان از آن جا شروع می شود که شخصی ساده دل از زندگی خود سیر می شود. در همین حین که از کنار یک رودخانه رد می شود، ناگهان چشم او به یک شئ در آب است و می درخشد می افتد. سپس او به سراغ آن شئ می رود و آن را به خانه می برد. وی در منزل آن را به طور ناگهانی به صورت خود میزند که به صورت یک شخص صورت سبز در می آید. اکنون وی خیلی قدرتمند شده و به راحتی هر کاری را که بخواهد می تواند انجام دهد.