جسیکا که معتاد به کار است، پس از جدایی از همسرش، برای تنها بودن به لندن نقل مکان میکند. او با فلیکس آشنا میشود که باعث میشود دوباره به دنبال عشق بگردد.
روث، روزنامهنگار آمریکایی، همراه پدرش اِدِک، بازماندهی هولوکاست، به لهستان سفر میکند تا مکانهای کودکی او را ببیند. اما اِدِک، از زنده کردن خاطرات تلخ گذشته خودداری میکند و با خرابکاریهای عمدی، سفر را به ماجرایی طنزآمیز تبدیل میکند.
دختر نوجوانی به نام آدا به طور تصادفی به آکادمی کِلکس اسرارآمیز راه مییابد، جایی که میتوان به دنیای افسانهها سفر کرد و از مرزهای تخیل عبور نمود. او در این مکان، رازی پنهان از گذشته خانواده خود را نیز کشف میکند.
داستان درباره یک خانواده سوری پناهنده، یک معلم انگلیسی از افغانستان و یک سرباز مرزی است. آنها در بحبوحه بحران انسانی اخیر در بلاروس، در مرز لهستان و بلاروس با هم ملاقات می کنند...
دانیل تحول معنوی را در یک بازداشتگاه تجربه می کند. اگر چه سابقه کیفری وی مانع از ورود وی به حوزه های روحانی می شود، اما او قصد ندارد از رویای خود دست بکشد و تصمیم می گیرد که از یک کلیسا در یک شهر کوچک شروع کند ...
داستان فیلم که برگرفته از رویدادهای واقعی در دهه ۱۹۷۰ می باشد حول محور یک کارآگاه جوان است که تبدیل به رئیس یک واحد پلیس می شود. تمرکز این واحد بر روی پیدا کردن یک قاتل سریالی است که قربانیانش زنها هستند...
داستان فیلم در مورد نقاش کاریزماتیک لهستانی "ولادیسلاو استرزمینسکی" است، کسی که با رئالیسم اجتماعی مخالف بود و با وجود موانع سیاسی، آزادی هنری خود را داشت و ایده هایش را مطرح میکرد...