
در سال ۱۹۹۷ چراغ های مرموزی در شهر فینکس ایالت آریزونا روئیت می شود. مدت کوتاهی پس از این اتفاق سه نوجوان راهی بیابان می شوند به امید اینکه بتوانند مدارکی در مورد این اتفاقات عجیب و غریب جمع آوری کنند. در آن شب آنها ناپدید می شوند و به مدت بیست سال هیچکس خبری از آنها نداشت تا اینکه در ۲۰ امین سالگردشان، نوار ویدیویی دیده نشده ای از ساعات آخر ماموریت آنها پیدا می شود...

این فیلم درباره دختری به نام “جیل پاریش” است که یک سال پیش توسط قاتل سریالی ربوده شده بود ولی وی بعد مدتی موفق شد از دست آن قاتل فرار می کند اکنون که یک سال از ربوده شدن “جیل” می گذرد خواهر او “مالی” یک شب ناپدید می شود و “جیل” فکر می کند که کار آن قاتل سریالی است و برای اثبات این موضوع دست به کار های خطرناکی می زند اما…


کارآگاه نیک برکات فکر می کرد که برای کار در دایره ی جناییِ پورتلند آمادست , تا اینکه شروع به دیدن چیزهایی کرد که توضیحی براشون نداشت . و بعد از ملاقات با آخرین بازمانده ی خانوادش , نیک به رازی که در پس این وقایع هست پی می بره . نیک مثل بقیه ی آدمها نیست , اون از نوادگانِ نسلی از شکارچی هاست که به اسم “گریم” شناخته می شن. کسانی که مسوول جلوگیری از تکثیر موجوداتِ ماورالطبیعه هستن. و این گونست که داستانِ نیک آغاز می شه , در حالی که در ابتدا نسبت به این جریان بی میله ولی در حالی که مشغول کار بر روی پرونده های جنایی به همراهِ همکارش هست به جریاناتی بر می خوره که باعث می شه با دنیای این موجوداتِ انسان نما ارتباط برقرار کنه ...

«میچ» و «دیو» دو دوست قدیمی هستند که هرکدام زندگی متفاوتی دارند. دیو یک وکیل متاهل است که سه فرزند دارد، اما میچ همچنان مجرد باقی مانده و تا بحال هیچ مسئولیتی بر دوش نداشته است. آنها به زندگی یکدیگر حسادت می کنند، تا اینکه یک روز صبح هر کدام از آن ها در بدن دیگری از خواب بیدار می شود و فرصتی بدست می آورد تا زندگی متفاوتی را تجربه کند...