
سروان جیک گرافتن (جانسن)، خلبان نیروی دریائی امریکا پس از مرگ مورگان مکفرسن (ریچ)، هم پروازش، بر اثر مأموریتی بد برنامهریزی شده، بر روی یک ناو هواپیمابر مستقر شده است. ̎گرافتن که به وضعیت نظامی فعلی بدبین شده، معتقد است که اگر بر جای سیاستمدارها، ادارهٔ جنگ را به دست سربازان بسپارند، پیروزی، قریبالوقوع و قطعی خواهد بود. ورجیل کول (دافو)، خلبانی بسیار با اعتماد به نفس نیز با او هم عقیده است. این دو به اتفاق، یک بمبافکن ۶ـA معروف به "مزاحم" را به پرواز در میآورند تا در مأموریتی غیر مجاز، هانوی را بمباران کنند....

«کول تريکل» ( کروز )، جوان بي تجربه اما جوياي نام و علاقه مند راندن اتوموبيل هاي مسابقه اي، مورد حمايت «تيم دولن» ( کواييد ) قرار مي گيرد. از طرف ديگر «هري هاگ» ( دووال )، راننده ي سابق، نيز نقش مربي او را به عهده مي گيرد. «کول» رقيبي به نام «رودي برنز» ( روکر ) دارد و محبوبه اي به نام «کلرلوييکي» ( کيدمن ) و... سرانجام پس از حادثه ي تراژيکي که براي «هري» پيش مي آيد، «کول» خود را کشف مي کند...

در سال ۱۹۸۴ زيردريايي اتمي شوروي موسوم به «اکتبر سرخ» به آب انداخته مي شود. فرمانده زيردريايي، «ناخدا مارکو راميوس» (کانري)، پس از کشتن افسر امنيتي زيردريايي، با هم ياري افسران ناراضي، موفق مي شود از ناوگان دريايي شوروي بگريزد. و حالا سؤال اصلي اين است که هدف «راميوس» از اين کار چيست؟