
راب و بتی دختر و پسر جوانی هستند که زندگی مشترکشان را در نیویورک آغاز می کنند. چند هفته بعد قرار است راب برای انجام یک ماموریت کاری عازم کشور ژاپن شود، بنابراین تمام دوستان راب در خانه او گرد هم می آیند تا برایش یک مهمانی خداحافظی برگزار کنند. در ادامه ناگهان سر و صدای وحشتناکی از بیرون شنیده می شود و آنها در میابند نیویورک در حال نابودی است. آنها نمی دانند چه اتفاقی رخ داده است و بنابریان عازم خیابان می شوند و در ادامه در می یابند یک هیولای غول پیکر به شهر حمله کرده است. بتی در یک آسمان خراش در حال ریزش گیر افتاده و راب تصمیم می گیرد او را نجات دهد.


یک تکنیسین وسایل الکترونیکی هست . Chuck خیلی بچه مثبت و دست و پا چلفتیه و کارش تعمیر کامپیوتر و وسایل الکترونیکی در یک فروشگاه وسایل الکترونیکی هست . اما این Chuck ما یک راز بزرگ داره … تمام اسرار جهان و حکومتی آمریکا که از طرف ناسا دریک برنامه نگه داری میشد حالا در مغز Chuck جای داره. این برنامه که از طرف دوست قدیمی Chuck به ایمیل او فرستاده شده Chuck را تبدیل به یک کامپیوتر پیشرفته کرده . حالا Chuck دست NASA و CIA گیر کرده و داستان با آمدن دو مامور ناسا وسی آی ای شروع میشه …

«ريکاردو تابز» (فاکس) و «ساني کراکت» (فارل) دو کارآگاه پليس اند که به طور مخفيانه در فلوريدا کار مي کنند. تازه ترين مأموريت آن دو گير انداختن «مونتويا» (توسار) يکي از رؤساي قاچاقچيان محلي است. «تابز» و «کراکت» براي نفوذ در تشکيلات «مونتويا» خودشان را قايق رانان سريعي جا مي زنند که حاضرند در برابر مبلغي مناسب، محموله هاي قاچاق را به مقصد برسانند...