
در سالهاى جنگ جهانى اول در كشور تومانیا، سربازى به نام « چارلى » ( چاپلین ) بر اثر سانحه ى سقوط هواپیما حافظه اش را از دست میدهد. او وقتى چشم باز میكند خود را در یك آسایشگاه روانى میابد و پس از مدتى كه طى آن حاكمیت كشور به دست دیكتاتورى به نام « هینكل » ( چاپلین ) افتاده، از آن جا مرخص میشود...

برادران دوقلو با نام های ملوانان "الفی" و "برت" ؛ از اقوام دورِ "استنلی" و "الیور" ؛ بدون اطلاع ساحل را ترک میکنند و حلقه مروارید ارزشمندی که کاپیتان کشتی به آنها سپرده را نیز با خود میبرنددر راه هر چهار نفر در موارد متعددی به عنوان گروهی از اوباش که سعی در به سرقت بردن حلقه "استنلی" و "الیور" دارند اشتباه گرفته میشود …

در آخرین فیلم صامت چاپلین، او در مقابل جامعه ی مدرن، عصر ماشین ها و پیشرفت بر می خیزد. در ابتدا او را می بینیم که دیوانه وار تلاش می کند تا با خط تولید سفت کردن پیچ و مهره ها همراه شود. او برای آزمایش با یک دستگاه تغذیه ی اتوماتیک انتخاب شده است اما اتفاقات ناگواری که پیش می آید باعث می شود تا رئیسش تصور کند که او دیوانه شده است و چارلی به یک بیمارستان روانی منتقل می شود...

سیرکی که لورل و هاردی در آن کار میکنند ورشکست میشود و مالک سیرک به هر یک از کارکنان یکی از حیوانات سیرک را به عنوان دستمزد می هد. از این میان سهم هاردی یک شامپانزه ماده و سهم لورل جعبهای پر از کک میشود. مشکل اصلی اینجاست که آنها جایی را برای اقامت ندارد و کسی هم به یک شامپانزه اتاق اجاره نمیدهد.