
جايي ميان کارولايناي شمالي و جنوبي. «سيلر ريپلي» (کيج) جلوي چشم هاي محبوبه اش، «لولا» (درن)، مردي را که با چاقو به او حمله کرده، مي کشد و به زندان مي افتد. اما بيست و دو ماه و هجده روز بعد که آزاد مي شود «لولا» با اين که مادرش «ماري يتا» (لد) ملاقات آن دو را ممنوع کرده، به ديدنش مي رود. عشاق از شهر مي روند و به سوي نيو اورليانز به راه مي افتند...

هيوستن. دقايقي پيش از آغاز نخستين پرواز تحقيقاتي سفينه ي کاپريکورن يک به مريخ، سه فضانورد آن ايستگاه فضايي ربوده مي شوند. پس از پرواز به ظاهر موفقيت آميز سفينه، «دکتر جيمز کلووي» (هالبروک) توضيح مي دهد که چگونه به خاطر فشارهاي کنگره مجبور بوده سفر سه فضانورد به مريخ را به شکل دروغين بر روي زمين بازسازي کند...

«بلانچ تيلر» (هريس)، احضارکننده ي حرفه اي ارواح است و در تظاهر به برقراري رابطه با روح خواهر مرحوم «جوليا رين برد» پولدار (نسبيت)، مي فهمد که چهل سال پيش «جوليا» خواهرش را مجبور کرده براي جلوگيري از رسوايي و بدنامي، فرزند نامشروعش را رها کند، و حالا حاضر است ده هزار دلار بدهد تا ردي از خواهرزاده اش پيدا کند...