
این فیلم داستان مردی به نام لی گیتس ( جورج کلونی ) را روایت میکند که مجری یک برنامه اقتصادی در تلویزیون است. یکی از بینندگان این برنامه به نام کایل بادول که تمامی ثروتش را در یک سرمایه گذاری از دست داده است ، عامل اشتباهش را حرف های لی گیتس در برنامه اش می داند ، برای همین لی را گروگان می گیرد و …

داستان در آینده ای نه چندان نزدیک اتفاق می افتد. همه عالم دیجیتالی شده و شرکتی بزرگ مدیریت یک جامعه مجازی را بر عهده دارد که در آن می توان اختیار خود را به کـسی دیگر داد تا برایتان تصمیم بگیرد. در این جامعه به افرادی که محکوم به مرگ شده اند فرصتی داده می شود تا وارد یک بازی جنگی به نام قاتلین شوند و اختیار خود را به (بازی خور) هایی بدهند که آنها را هدایت میکنند و اگر پس از ۳۰ مرحله زنده ماندند آن ها آزاد خواهند شد...

«کليولند هيپ» (جياماتي) سرايدار / تعميرکار مجتمع آپارتماني «کاو» است که مثل سايه مي رود و مي آيد و کارهايش را بي سروصدا انجام مي دهد. اما در شبي سرنوشت ساز، «کليولند» به وجود يک نفر ديگر پي مي برد که در آن مجتمع ساختماني محقر پنهان شده: زن جوان مرموزي به نام «استوري» (هوارد) که در کانال هاي زير استخر مجتمع زندگي مي کرده است...

در سال ۱۸۴۸، یک بانک تصمیم دارد یک ریل راه آهن سرتاسر مکزیک بکشد، از این رو شروع می کند به خریدن بانکهای کوچک و زمینهای کشاورزی بدهکاری که بر سر راه هستند. مامور بانک، ظالمی بنام «جکسون» است. دو زن تصمیم می گیرند جلوی این بی عدالتی را بگیرند، «ماریا» (پنلوپ کروز) دختر زمخت و بی سواد یک مزرعهدار، و «سارا» (سلما هایک)، دختر تحصیل کردهی صاحب بانک. ماریا و سارا جهت فراهم کردن پول برای مردم بی خانهمان و گرفتن انتقام، شروع به سرقت از بانکها می کنند. اما جکسون و افرادش نیز بیکار نمی نشینند و ...