

Eli McCullough از یک آدم خوب تبدیل به یک آدم خشن و بی احساس میشود. او که همه چیزش را در غرب وحشی از دست داده، مسیری را در پیش میگیرد که به تصاحب حق امتیاز یک مرکز استخراج نفت ختم میشود. این سریال داستان تلاش بی رحمانه او برای قدرت است که باعث میشود نسل های بعد این خانواده تبدیل به یکی از ثروتمندترین خانواده ها در تگزاس شوند...

داستان در مورد پسربچه ای ۵ ساله و با روحیه بنام جک می باشد که مادر دلسوزش از او مراقبت می کند. مثل تمام مادرهای مهربان دیگر، مادر جک هم خودش را وقف جک می کند تا او خوشحال و در امان باشد. اما زندگی آنها معمولی نیست، آنها درون مکانی محبوس شده اند که آن را اتاق می نامند. تا اینکه سرانجام حس کنجکاوی جک، مادر را مجبور می کند که ریسک کند از آنجا فرار کنند و دنیای بیرون را ببینند...


در سال ۱۹۶۳ یک سفینه ی فضایی به همراه ۶۰۰ نفر به طور مخفیانه به فضا پرتاب می شود. مقصد این سفینه رفتن به سیاره ای برای سکونت این ۶۰۰ نفر بود که ۱۰۰ سال با زمین فاصله دارد. اما داستان در زمان حال اتفاق می افتد یعنی ۵۰ سال بعد از پرتاب سفینه، که در این زمان قتلی مرموز در سفینه اتفاق می افتد که باعث می شود ساکنان سفینه کل ماجرای سفرشان به سیاره ی جدید را در هاله ای از ابهام ببیند و...


داستان در آینده ای نزدیک اتفاق می افتد. زمانی که موجوداتی از سیارهای دیگر به نام وتانها بعد از نابودی محل زندگیشان برای زندگی به زمین می آیند. بین آنها و زمینیها جنگی در میگیرد که طی آن زمین دگرگون شده و به سیارهای جدید مبدل میشود. سیارهای پر از خطر برای تمام ساکنین آن. در این بین عدهای متشکل از زمینیها و بیگانگان متحد شده و شهری میسازند به نام دیفاینس.