

داستان سریال حول شخصیت تفنگدار نیروی دریایی به نام مک کانوی (Quarry) متمرکز است که پس از سال ها جنگ در ویتنام در سال ۱۹۷۲ به زادگاهش شهر ممفیس بازمی گردد.اما اوضاع در شهر کاملا عوض شده است چرا که خانواده اش او را طرد کرده و جامعه نیز به عنوان کسی که در جنگ ویتنام بوده به او به چشم موجودی خبیث می نگرد.در همین حال در شرایطی که در تلاش برای کنار آمدن با وقایع تلخ خدمتش در میدان جنگ می باشد به طور اتفاقی به درون شبکه ای آلوده به فساد و آدم کشی که در سرتاسر رودخانه عظیم میسیسیپی فعال است، کشیده می شود.

جانی کش در سال ۱۹۳۲ در آرکانزاس آمريکا بدنيا آمده و در يک خانواده کارگری بزرگ می شود. او علاقه بسيار زيادی به موسيقی کانتری پيدا می کند و اولين ترانه های خود را بهنگام خدمت در نيروی دريائی در آلمان می نويسد. پس از بازگشت به امريکا، با دختری به اسم ويوين ازدواج می کند و در يک شغل معمولی مشغول می شود. اما رويای او خواننده شدن است و نهايتاً با يک تهيه کننده نامدار به اسم سام آشنا شده و سفری را برای اجرای چند کنسرت آغاز می کند. جانی با هر ترانه ای که می خواند مشهورتر می شود اما مشکل اينجاست که او به مواد مخدر و مشروبات اعتياد پيدا کرده است. يکی از همراهان او به دختری اسم جون کارتر است سعی می کند تا او را از شر اعتيادش نجات دهد و همين موضوع باعث شکل گرفتن روابط عاشقانه ای بين آندو می شود...

در سال ۱۹۵۰ در شهری که تمام اهالی آن در یک معدن زغال سنگ کار می کنند، پسری بنام «هومر هیکام» (جیک گیلنهال) تنها انتخابی که برای شغل آینده اش دارد این است که همانند پدرش در معدن کار کند. اما در اکتبر ۱۹۵۷ که اولین ماهواره به فضا پرتاب می شود، همه چیز برای هومر تغییر می کند...

«کارل چيلدرز» (تورنتن) مردي است کمي کند ذهن که بيش تر سال هاي عمرش را در يک آسايشگاه رواني سپري کرده است. در دوازده سالگي وقتي کشف مي کند مادرش با مردي که هرگز او را نديده، سر و سري دارد، هر دوي آنان را مي کشد. «کارل» از آسايشگاه اخراج مي شود و کمي بعد در يک شهر کوچک با «فرانک» (بلک) که پدرش مرده، آشنا مي شود…