
آنتونی و پدرو به طور اتفاقی در یکی از بزرگراه های کالیفرنیا یکدیگر را ملاقات می کنند. همینطور که در حال جستجوی اطراف می باشند متوجه می شوند که از کشور خارج شده و وارد مکزیک شده اند. جایی که دیگر امیدی ندارند تصمیم میگیرند یک ون را برانند تا به خانه برگردند، اما آنها خبر ندارند که درون آن ون ماری جوانا است و...

» اسمايلر گروگان « ( دورانته) با ماشين از بالاى صخره اى سقوط می كند و سرنشينان چهار اتومبيل شاهد اين تصادفاند. » اسمايلر « پيش از مرگ به آنان می گويد كه ۳۵۰ هزار دلار از پولهاى مسروقه اش را زير « W بزرگ « پارك ايالتى ساحل سانتا رزيتا پنهان كرده است. حالا چهار اتومبيل به طور جداگانه به طرف سانتا رزيتا به راه می افتند...

باکستر در شرکت بیمهٔ بسیار بزرگی کارمند جزء است. او مجرد است و در آپارتمانی به تنهایی زندگی میکند. بعضی از مدیران میانی شرکت برای این که ساعتی با معشوقهٔ خود خلوت کنند از آپارتمان باکستر استفاده میکنند. باکستر مردی شریف و خجالتی است و هیچ دوست یا معشوقهای ندارد اما عاشق دختر جوانی به نام فرن است...