

انیمیشن سریالی Jackie Chan Adventures داستان جکی چان که یک باستان شناس آماتور است و ترجیح می دهد تا برای دانشگاه محلی بی سر و صدا کار کند ، می باشد . اما سرنوشت چیز دیگریرا برای او رقم می زند . او یک سپر قدیمی پیدا می کند و متوجه می شود این سپر حاوی یک طلسم سیاه است که می تواند باعث بروز دوباره ی دوران تاریکی شود . جکی چان در می یابد که والمونت که رهبر یک سازمان جنایتکار می باشد و توسط روح Shendu هدایت می شود به دنبال این سپر برای استفاده از قدرت تاریکی می باشد . جکی و خانواده اش باید با بخش ۱۳ که یک سازمان مخفی اجرای قانون است همکاری کند تا بتواند با سازمان والمونت و خطری که ممکن است دنیا را تهدید کند مقابله کند . او باید با جسارت و مهارت هنرهای رزمی خود برای مقابله با این خطرات که برای شکست این سازمان جنایتکار است استفاده کند تا بتواند بر مشکلات پیش روز خود غلبه و آنها را شکست دهد .

جان که پسر یک مامور آتش نشانی بوده و پدرش ۳۰ سال پیش در یک حریق کشته شده موفق می شود بطور اتفاقی روی فرکانس یک رادیوی کهنه صدای پدر خود را بشنود . در واقع یک پدیده جوی که در یک روز بخصوص هم در سال ۱۹۶۹ و هم سی سال بعد در همان روز خاص رخ داده است ، این امکان را از نظر علمی فراهم آورده که دو انسان در دو زمان متفاوت با هم تماس برقرار کنند .

فرشته ای که مآمور هدایت ارواح مردگان پس از مرگ آنهاست (نیکلاس کیج)، به اقتضای وظیفه اش، با آدم*ها و زندگی آنها آشنا می*شود. زندگی آدم*ها روی زمین برای او موضوع جالبی بوده تا اینکه عاشق دختر پزشکی می*شود (مگ رایان) که به خاطر فوت بیمارش در حین عمل جراحی قلب، متآثر شده و روی پلکان بیمارستان محل کارش، گریه می*کند. علاقه به آن دختر و اشتیاق برای درک احساس او و آدم*های دیگر نسبت به زندگی و کشف علت علاقهء آنها به زندگی زمینی،

«تام هاردي» (ويليس)، پليس جوان اداره ي آگاهي و دايره ي جنايي شهر پيتسبرگ در کنار پدرش «وينس» (ماهوني) که رئيس دايره ي جنايي است، خدمت مي کند. طي يک تعقيب و گريز، تصادف شديدي صورت مي گيرد. «تام» بي هوش مي شود و وقتي به هوش مي آيد، مي فهمد پدرش کشته شده و قاتل از صحنه فرار کرده است. «تام» که مسئول شناخته شده، منتظر خدمت مي شود و به نوش خواري پناه مي برد. تا اين که دو سال بعد معلوم مي شود که قاتل «وينس» يک پليس بوده...

فیلم به تبعیض ها علیه سیاهان در جامعه آمریکا بویژه در جنگهای داخلی این کشور می پردازد. این جنگها بین ایالات شمالی، متحدین، و ایالات جنوبی رخ می دهد. مسئولین شهر بوستون در ماساچوست، از ایالات شمالی، که مخالف برده داری هستند هنگی از سیاهان را تشکیل می دهند و «رابرت شاو» (متیو برودریک)، فرزند یکی از متنفذین شهر را فرمانده این هنگ می کنند. شاو به آموزش این هنگ که اکثرا برده های فراری ایالات جنوبی هستند می پردازد اما گویا تبعیض های موجود اجازه رفتن به جنگ را نمی دهند و حتی کفش و لباس نیز به آنها نمی دهند. شاو با این تبعیضات مبارزه می کند و …