
داستان فیلم در مورد دو دزد و راهزن به نامهای «بوچ» و «ساندنس» است که به قطارها دستبرد میزنند. اما یکی از سرقت هایشان طبق برنامه پیش نمی رود و گروهی از مردان قانون تا دندان مسلح، شروع به تعقیب آن دو می کنند. وقتی آن دو می فهمند که این گروه تصمیم ندارند دست از تعقیب بردارند، تصمیم می گیرند به بولیوی بروند.

گروهی از خلافکاران به رهبری «پایک بیشاپ» در مرزهای مکزیک مورد تعقیب دولت ایالات متحده قرار دارند. «دیک تورنتون» که خود یکی از این خلافکارهاست توسط دولت اجیر شده تا در صورت دستگیری گروه پایک به صورت زنده یا مرده از زندان آزاد شود. پایک برنامه سرقت بزرگ سلاح برای ژنرال موباچی مکزیکی را میریزد که تحت فشار دشمنانش است و همه وارد یک راه بدون بازگشت میشوند...

پس از انقلاب مکزيک در سال ۱۹۱۷. »گرانت« (بلامي)، مزرعه دار ميليونر امريکايي، چهار حرفه اي به نام هاي »فاردن« (ماروين)، »دالوورت« (لنکستر)، »ارنگارت« (رايان) و »جيک« (استرود) را اجير مي کند تا همسر مکزيکي اش، »ماريا« (کارديناله) را که »راسا« (پالانس)، سر دسته ي راهزنان او را ربوده، نجات دهند.

مرد كارآزموده و سرد و گرم چشيدهاى به نام « كريس » ( براينر )، همراه با شش هفتتيركش ماهر ديگر - « وين » ( مكويين )، « بريت » ( كوبرن )، « اورايلى » ( برانسن )، « چيكو » ( بوخهولتس )، « هرى لاك » ( دكستر ) و « لى » ( وون ) - برابر راهزنانى به سركردگى « كالورا » ( والاك )، دفاع از جمعى از دهقانان مكزيكى را به عهده مى گيرند...