اواخر دهه ي ۱۹۵۰. «هالي» (اسپيسک) و پدرش (اوتس)، پس از مرگ مادر، تکزاس را به مقصد شهري در داکوتاي جنوبي ترک مي کنند. در اين جا «هالي» پانزده ساله با «کيت» بيست و پنج ساله (شين) آشنا مي شود. چندي بعد «هالي» پدرش را مي کشد و هم راه «کيت» به جنگل فرار مي کند...
یک آدمکش اهل شیکاگو به شهر کانزاس فرستاده میشود تا بدهی یک گله دار را که نه تنها گوشت دشمنانش را چرخ و در سوسیس استفاده میکند، بلکه زنان را نیز به عنوان برده های جنسی به فروش میرساند، وصول نماید...