
ست گكو (جرج كلوني) و برادر كوچكترش (كوئنتين تارانتينو) پس از اينكه سرقت مسلحانه خونيني را در تگزاس انجام مي دهند، تصميمي دارند از مرز گريخته و وارد مكزيك شوند. آنها يك كشيش و دو فرزندش را گروگان مي گيرند تا آنها را از مرز عبور دهند. آنها غروب آن روز و پس از عبور از مرز به يك كلوب مي رسند كه افراد مشكوكي در آنجا هستند. آنها تصميم مي گيرند شب را در آنجا سپري كنند اما پس از مدتي پي مي برند كه صاحبان آنجا عده اي خون آشام هستند و اکنون براي نجات جانشان بايستي با آنها مقابله كنند.

روزهاي پاياني هزاره ي دوم. «لني نرو» (فاينز) که قبلا پليس بوده، حالا با ديسکت هاي حاوي داده هايي که خاطره ها و حس ها روي شان ضبط شده، سروکار دارد. يک روز ديسکتي از جنايتکاري که يک زن خيابان گرد را به قتل مي رساند، به دستش مي رسد. «لني» به تحقيق و جست و جو مي پردازد و بيش تر و بيش تر در گردابي از حق السکوت، جنايت و هتک حرمت فرو مي رود...

«میکی» (هارلسن) و «مالوری» (لوییس) زوج قاتلی هستند که آرام آرام تبدیل به شمایل های محبوب جوانان می شوند. «میکی» پس از دستگیری، هنگام مصاحبه با «وین گیل» (داونی جونیر)، خبرنگار جاه طلبی که در پی کسب شهرت است، در زندان، شورش به راه می اندازد و در شلوغی هم راه «مالوری» و «وین گیل» می گریزد...

در شهر دور افتاده و سوت وکور آندورا در ايالت آيووا، «گيلبرت گريپ» (جانی دپ) از برادر عقب مانده ي خود «آرني» (لئوناردو دي کاپريو) و مادرش که از فرط چاقي هيچ گاه از خانه خارج نمي شود، مراقبت مي کند. با ورود «بکي» (لوييس) ـ که همراه مادر بزرگش سفر مي کند ـ به شهر، «گيلبرت گريپ» براي نخستين بار عشق را تجربه مي کند...