

گایدئو: دختر وحشی با دندانهای بلند و چشمان حیوانی. آشاف: مردی آرام با ویژگیهای نرم و یک تابوت به پشت بسته. این زوج بدخیم یک روز در شهری ظاهر میشوند که تحت سلطه جادوگری است که مردم شهر را فریب داده و خود را قهرمان آنها جا زده است. اما آشاف و گایدئو بهتر میدانند. آنها حسابهایی باید برسانند و از کسی هم رحم نخواهند کرد که در راهشان باشد...


زمانی که قهرمان افسانهای با جسد خدای جسد روبهرو میشود، این یک رویارویی برای اعصار است، اما وقتی گرد و غبار فرو مینشیند، چیزی کاملاً درست نیست... در آخرین لحظات رویارویی حماسی آنها، آخرین شات گامبیت خدای جسد کاملاً غیرمنتظره بود. - جادوی تناسخ! در فضا و زمان، پسری به نام پولکا شینویاما احساسی را از خود بیدار میکند... نه کاملاً خودش... چه کسی میتوانست انتظار داشته باشد که نبرد اوج بین خیر و شر به این شکل رقم بخورد؟

یک روز، میتسوها از یک صخره سقوط می کند و به دنیای قرون وسطایی اروپا منتقل می شود! پس از برخورد نزدیک به مرگ با گروهی از گرگ ها، او متوجه می شود که می تواند بین دو جهان - این جهان و جهان خودش - حمل و نقل کند. میتسوها با استفاده از این توانایی تصمیم می گیرد در هر دو دنیا زندگی کند و محاسبه می کند که برای بازنشستگی به ۸۰۰۰۰ سکه طلا نیاز دارد! میتسوها اکنون باید راه های مختلفی برای جمع آوری سکه های طلای خود بیاورد!